سرنای چپ

به سان دیگر رسومات ما که بنای بی وفایی را با ما گذاشتند و ورق بر ورق سرنوشت خود را به دست باد فنا سپردند،"سُرنای چپ نوازی" نیز در حال رخت بربستن است،چپ ازاین رو لقب گرفت که در غمکده‌ها ومراسمات عزانواخته می‌شد.

همدم دل‌های زار و غمین و همنفس شیران سنگی جگرسوخته و هم نوای" شَربه خوانی‌های "اندوهناک،اینک دیگر او را نای نواختن نیست وگویی تبر روزگار بند بند وجودش را نشانه رفته است ،گویی روزگار با نواختن چپ مخالف است ،اما نه چنین نیست او خود استاد چپ نوازیست ،تا روزگار چپ نمی نواخت آواز سرنا هم چپ نمی شد.

آری روزگار تبر رابه دستان خشن و بی رحم ما سپرد و خود گوشه ای نشست وما را به سخره نگریست،او زخم هایی که ما بر پیکره درخت رسم و رسومات وارد کردیم می دیدشاهد ضربه‌های سهمگین تبر بر ریشه بود ،اما هیچ گاه مرهمی نمی دید.

سرنای چپ را بگویید دیگر باید برای دل سوخته خودت بنوازی و هیچ کس را زصدایت اشکی بیرون نیاید ،خودت بزن و خودت هم زار زار گریه کن و اشک بریز و کلبه احزانت را بر سیلاب اشکهایت بنیان بگذار و دست در دست دیگر رسومات بختیاری خود را به دست باد فنا بسپار.خدانگهدار.

 

فقر تحقیر و بی هویتی می آورد یا بی هویتی ...

  روزگاری که لربودن افتخار بسياربزرگي بود

در آن زمان كه در مناطق زیادی در فقدان آب، سردابه هايشان مملو از كرم بود لرها از سخاوت چشمه ها و سرابها، آب سرد و گوارا، مي نوشيدند، مردمان لر در سايه ي امنيتي كه اتابکان و واليان مقتدر و وطن دوست لر، مهيا كرده بودند در آرامش و با آسوده خاطر روزگار مي گذراندند ... به طور كلي در آن زمان لرها ثروتمند بوده و هر لري افتخار لر بودن مي كرد. در كتاب "سرزمين شگفت انگيز / ويليام او. داگلاس"  در صفحه ي (159) مي خوانيم:

"لرها در قديم هم ثروتمند بودند و هم نيرومند و هم مغرور. اما امروزه  براي آنها فقط غرورشان باقي مانده است چون از ثروت و نيرومندي ديگر خبري نيست. لباسهاي ارزان قيمتي كه زنان آنها به تن مي كنند نشانه ي فقر آنها است. در ايران وقتي مي خواهند فقر زدگي را مجسم كنند مي گويند من يك لر هستم... »

این گونه اشارات در منابع تاریخی فراوان است، همچنین وجود آثار و ابنیه باستانی و تاریخی بی نظیر در سرزمین های لر نمایشگر وضعیت های قابل قبول از رفاه و زندگی مطلوب لرها دارد.

عهد قاجاريه؛  قدرت وثروت لرها در سراشیبی

اما يك روز تمام اين روزهاي خوش به پايان رسيدند و آن زماني است كه قاجاريه روي كار آمدند.  در واقع گندكاري و بي كفايتي شاهان قاجار نه تنها كل ايران بلكه سرزمين لرها را هم - به صورت مضاعت - تحت تأثير قرار داد .

پادشاهان قاجار، حكومت بخش بزرگي از سرزمين لرها- پيشكوه-  را از واليان لر گرفته و آنرا به كساني واگذار كردند كه حضور چنداني در لرستان نداشتند. حكمراناني مانند دولتشاه، احتشام الدوله، حشمت الدوله، معزالدوله، معتمدالدوله، ظل سلطان و سالارالدوله اگر چه به طور اسمي حاكم لرستان بودند اما عملا در شهرهاي بزرگ و مرفه دوردست مثل كرمانشاه، همدان، اصفهان بسر برده و در تمام عمرشان به ندرت در لرستان پيدايشان مي شد.

آن دست نشانده هائي  هم كه در خرم آباد اقامت داشتند عملا توانائي هيچ كاري را نداشتند. به هر صورت پادشاهان قاجاريه، لرستاني آباد از واليان لر تحويل گرفتند و در آخر لرستاني سراسر از ويراني تحويل تاريخ دادند. در واقع قاجاريه نه خود نظم را در لرستان برقرار كردند و نه اجازه دادند واليان نظم دهنده ي امور باشند. عدم حضور حكام قاجار در لرستان ويا فقدان حكومت مقتدر در قلب لرستان باعث شد سراسر خاك پيشكوه در هرج و مرج  و بي ثباتي و كشتار و غارت و سوختن و بي انگيزه گي و اتلاف سرمايه غرق شود. جالب است بدانيم خود ظل سلطان در صفحه ي 266 كتابش "تاريخ سرگذشت مسعودي" مي نويسد:

« طوايف ديگر لرستان و خوانين لرستان هيچ كدام رنگ حكومت را در شهر خرم آباد نديده بودند...»

عهد پهلوي؛ لرها در شکنجه گاه مدرنیزاسیون

اما پايان قاجاريه، پايان مصيبت  لرها نبود. اين بار سلسله ي پهلوي با شعار ترقي خواهي و مدرن شدن بر روي كار آمدند. عملكرد پهلوي ها اگرچه در بخش هاي فارس نشين كشور، بسيار تحول برانگيز بود و اگر چه راه آهن و راه شوسه در وسط لرستان براي منفعت شهرهاي مركزي كشور و حکومت پهلوی احداث شد اما در نهايت، بهبودي آنچناني در وضع اقتصادي لرها ايجاد نشد.

قصابهاي لرستان از اميراحمدي گرفته تا خزائي و گريگايور و.. همه و همه آنچنان كشتاري در لرستان به راه انداختند كه حتي به دوستان خود مثل معين سلطنه هم رحم نكردند. كشتار كردند و سرمايه هاي عمومي لرها را كاميون كاميون به غارت بردند.(داگلاس صفحه 177و176 )

اين بار به اسم ايجاد امنيت، اهالي لر را  خلع سلاح كردند . اما در واقع حكومت پهلوي نه امنيت را بر قرار كرد و نه اجازه داد، كه عشاير خودشان از خودشان دفاع كنند.  در نبود سلاح، اموال و احشام آنها، يا به دهان گرگ به يغما رفت و يا به دست غارتگران - كه با ژاندارمري ها زد و بند داشتند -  به غارت رفت. مزيد بر آن، با قانون دولتي تخت قاپو شدن، عملا لرهاي عشاير از دستيابي به مراتع كوهستاني، منع شدند و اينچنين اموال و احشامشان در نبود و حصر مراتع، تلف شدند.

حكومت هاي پهلوي اگر چه در بخش صنعت كارهاي شاياني انجام دادند اما در بخش كشاورزي و مخصوصا دامپروري - كه پیشه اصلی لرها بود -  حداقل توجه را داشتند به نظر مي آيد بخش دامپروري و كشاورزي براي آنها، از امور بي كلاس و متحجر قلمداد مي شد كه به ناچار بايد تحملش مي كردند.به هر حال وضعيت لرها در زمان پهلوي هم به دلايل فوق نه تنها بهبود نيافت بلكه بدتر هم شد.

آتش جنگ تحميلي در مناطق لرنشين

در زمان جمهوري اسلامي هم فرصت بهبود يافتن وضعيت اقتصادي لرها با شروع جنگ تحميلي از دست رفت. جنگ تحميلي در غرب كشور و مناطق لر نشين بيداد كرد.

تحولات زیست محیطی اخیر

 با وجود اين ناملايمات، دست تقدير و روزگار هم با ما لرها سازگار نبود. اقتصاد لرها كه بر پايه ي دامپروري و كشاورزي است با گرم شدن هوا و خشك ساليهاي پي در پي  در ركود و ورشكستگي زيادي فرو رفت. زماني علوفه هاي كوهستانهاي لرنشين تا حد زانو هم بالا تر مي رفت و وفور نعمت مراتع و آب و  آباداني، ثروت زيادي براي لرها به ارمغان آورده بود اما حالا ديگر خبري از آن بهشت لرها نيست. و ثروتهايشان با سوء مديريت و همچنين با بي مهري طبيعت و خشكساليها  به تاراج رفت.

 

گریز از هویت لری؛ راه حلی کاذب

و حالا لرستان مانده با انبوهي از تألمات و ويراني هايي كه از زمان قاجاريه تا به حال باقي مانده اند و حالا كدام دست بايد اين خرابي ها را از نو بسازد دست هائي كه از كوهدشت برخواسته اند يا دست هايي كه در بروجرد و بختیاری و ایلام...؟

 عده اي از لرها وقتي  در آباد كردن خرابي ها، خود را نا توان مي بينند وقتي تخريب فرهنگي لر را نمي توانند احياء كنند، وقتي اقصاد و فقر همتبارانشان را نمي توانند بازسازي كنند وقتي مي بيينند هم تبارانسان را با پسوند نامناسب صدا مي زنند، وقتي افتخارات لري را نمي توانند زنده كنند وقتي ...

 پس به دور زدن و پاک کردن صورت مسئله پرداخته و به جاي اينكه هويت و تاريخ و جغرافيا و در يك كلمه فرهنگ هزار ساله ي خود را بسازند به دنبال هويت هاي جديد خودساخته مي روند. بدعت هاي نوظهور و هويت هاي خودساخته ي قومي نه تنها مشكلي را حل نخواهند كرد بلكه در آينده، همين هويت هاي جديد دچار آسيبي شوند كه قبلا بر سر هويت قبلي شان (هويت لري) آمده است و آن آسيب همان عدم نگهداري و حفظ نكردن داشته هاي قبلي خود است.

اين عده نمي توانند هويت هزارساله ي خود را - كه با افتخار حكومت نه صد ساله ي اتابكان و واليان لر عجين شده - حفظ كنند  چگونه مي توانند هويت جديدي –كه نه تاريخي دارد و نه ريشه و نه سندي– بنا و نگهداري كنند.

اگر وضعيت اقتصادي لرها عالي مي بود، همه لر مي شدند

در پايان اين نكته را بايد عنوان كنم كه اگر رويداد هاي  تاريخ به نفع لرها ورق مي خورد، اگر امروزه  لرها مردمی ثروتمند بودند. اگر امروزه در سايه ي اقتصاد خوب لرها، مشاهير و دانشمندان لر زياد مي شدند اگر... در اين صورت  هر لري افتخار لر بودن مي كرد . و برعكس در نابساماني وضع اقتصادي لرها،  بعضي از نامهربانان لر هم مدعي مي شوند كه لر نيستند.در اينجا شرط انصاف و انسانيت نيست كه در شرايط بحراني و نابساماني لرها، عده اي از خود ما، لر را در  مظلوميت مطلق، رها كنند.

منابع:

تاريخ سرگذشت مسعودي / نوشته مسعود ميرزا ظل سلطان /انتشارات دنياي كتاب 1362

سرزمين شگفت انگيز / نوشته  ويليام او. داگلاس / ترجمه فريدون سنجري / انتشارات گوتنبرگ 1377 

تاريخ واليان پشتكوه / ابراهيم يعقوبي / مؤسسه مطبوعاتي دارالكتاب جزائري 1386

مجموعه آراء درباره ساكنين سرزمين پشتكوه ايلام / جعفر خيتال / ناشر كتابخانه اسماعيلي 1369

فرهنگ پنج جلدي معين

 

 

چرا علیمردان در اذهان ماندگار شد؟

علیمردان خان چهارلنگ خواهر زاده سردار اسعد بختیاری وفرزند شیر زن بختیاری ،بی بی مریم (مامن وپناهگاه مبارزه خواهان مشروطه مانند میرزاده عشقی،عارف قزوینی،ملک الشعرای بهار،وحید دستگردی و...... که به دلیل رشادت و خوی و منش انسانی اش سردار مریم خوانده شد)می باشد.

تبلور ویژگی های بی بی مریم را در علیمردان می توان دید،اوکه می رفت با قیامش سرنوشت کشور و عشایر را دگرگون سازد،اوکه از ظلم و ستم حکومت مرکزی در حق عشایر به ستوه آمده بود وپای در میدان نبرد گذاشت که سرانجام با نیرنگ نابرادران برادر ماب و گرگان در لباس گوسفند سر چوب پاره سرخ نمود و به دار مجازات آویخته شد که بزرگ علوی در این زمینه می نویسد که زیباترین مرگی که در کتابها خواندم مرگ علیمردان بختیاری است(فرهنگ و ادبیات بختیاری،عبدالعلی خسروی).

آزادگی و آزادی خواهی از مهم ترین عواملی هستند که علیمردان خان بختیاری را در اذهان ماندگار کرد تا جایی که هنوز که هنوز است در مناطق بختیاری اشعاری در وصفش بر زبان ها جاریست:

بی عروس تو کِل بزن تا مو کنم جنگ    شُمشیرُم و گل زَنُم سی ایل چارلنگ

شُمشیر علیمردون طلای بی غَش       وزمین برق ایزَنه وآسمون تَش

چی کَلا پرپر زنُم بِرُم به تهرون              اسمِ شانه کور کنم،شاه علیمردون

علیمردان برای آزادی جنگید،برای شرف و آبرو و برای احقاق حقش.

پایه های ظلم وستم حکومت مرکزی را متزلزل نمود،اقتدار رضا شاه را در هم شکست .او در جست و جوی نام وآوازه ومال و منال نبود،کاسه لیس حکومت مرکزی و غلام حلقه به گوش شاه و خاین به قوم و عشیره اش نبود و بی دلیل و بی جا نیست که او را شهید راه آزادی می نامند.

یادش گرامی باد.

 

بدون شرح

این تصویر یادآور چه خاطره ای برای شماست ؟ خوشحال می شویم در بخش دیدگاهها برایمان بنویسید.



بررسی طرح انتقال آب آشامیدنی به ابواسحاق

در این نوشتار کوشش بر آنست تا طرح انتقال آب آشامیدنی به ابواسحاق مورد بررسی قرار گیرد.

معمولا اجرای هر پروژه ای  نیاز به یک طرح توجیهی دارد ،طرحی که توجیه علمی و منطقی دارد ودربردارنده امکانات ،تجهیزات وبرآوردهای مورد نیاز برای انجام پروزه می باشد اما متاسفانه پروژه انتقال آب آشامیدنی به ابواسحاق فاقد چنین طرح توجیهی می باشد،بنابراین هیچ برآوردی در کار نیست  وبا گذشت زمانی اندک هزینه های تعمیر و نگهداری  سرسام آوری گریبان گیر دولت میشود.

یکی دیگر از مشکلاتی که گریبانگیر این مساله می باشد این است که در سرچشمه انتقال آب (شهرک امام خمینی)مخزن  آب بصورت مجزا در نظر گرفته نشده است و در واقع منبع تامین آب شهرک همزمان منبع انتقال آب ابواسحاق نیز به شمار می آید،که این خود جای تحسین دارد چرا که یک تیر دو نشان را زده است !!. واقعیت امر این است که باید منبع آبی بصورت جدا برای این کار در نظر گرفته شود و هنر تیر اندازی در جای دیگر بکار گرفته شود!

طبق فرمول انژری پتانسیل(u=mgh ) با افزایش ارتفاع انرژی پتانسیل جسم نیز افزایش پیدا می کند و این فاکتور ارتفاع  باید یکی از مهم ترین ملاک ها برای انتقال آب باشد تا متناسب با انرژی پتانسیل یک پمپ انتقال آب برای کار در نظر گرفته شود.طبیعی است اگر توان پمپ انتقال  آب متناسب با اختلاف ارتفاع نباشد و کمتر از مقدار علمی مورد نیاز باشد ،روند انتقال آب با مشکل روبرو می شود.

یکی دیگر از معضلات موجود نبود ایستگاه تقویت فشار در طول مسیر انتقال آب می باشد ،بنابراین با این وضع همه فشار را باید یک پمپ تحمل کند که معمولا این پمپ یا از روز ازل ضعیف بوده یا چند روزی سرحال است و ضعیف می شود ویا جهان دیده ای مفلوک است که کنون سر از اینجا درآورده است !

مسئله مهم دیگری که باید طرح توجیهی در نظر گرفته شود ،مساله برق است و با توجه به این که پمپ انتقال آب یک مقاومت بسیار بزرگ است بنابراین طبق قانون اهم(V=R.I) ولتاژ نیز باید متناسب با این مقاومت ،بالادر نظر گرفته شود،بدیهی است که اگر مقاومت زیاد باشد و ولتاز کم توان الکتریکی دستگاه کاهش پیدا می کند و پیامد اینکار نیم سوز شدن وسیله الکتریکی(در اینجا پمپ)می شود.

تغییر انرژی درونی هیچ ربطی به مسیر ندارد یعنی اگر مسیرهای گوناگونی را برای رسیدن به یک مقصد انتخاب کنیم آنچه ثابت می ماند انژری درونی سیستم است(از دید میکروسکوپیک) و اما از دید ماکروسکوپیک هم تغییر انرژی پتانسیل وابسته به تغییر ارتفاع است،حال که مسیر دخالتی در تغییر انرژی ها ندارد خوب چه بهتراست مسیری در نظر گرفته شود که کمتر هزینه روی دست دولت بگذارد و در اینگونه مسائل فریب مسیر میانبر را نخوریم که خوردیم! بهتر بود مسیر انتقال آب از کنار جاده آسفالت گذر کند در این صورت هم لوله زیر خاک است هم اگر قرار مشکلی گریبانگیر لوله ها شود به جاده دسترسی داشته باشیم،نه اینکه  لوله ها روی زمین باشند و به محض بروز مشکل به فکر پیدا کردن الاغ برای حمل تجهیزات برای رفع مشکل لوله ها باشیم!

با این توضیح و تفاسیر نباید انتظار داشته باشیم که مشکل آب نداشته باشیم ،هرچند این مشکل در بازه زمانی کوتاهی رخ دهد و پیشنهاداتی که در اینجا مطرح شدند می توانند تا حد زیادی از بروز چنین مشکلاتی بکاهند ،هرچند مطرح کردن چنین پیشنهاداتی در اینجا معرض دید تعداد اندکی قرار می گیرد اما انشاءالله می تواند زمینه خوبی را برای مطرح  کردن در دستگاه های ذیربط  و در جریان قرار گرفتن مسئولین فراهم سازد.

         

بررسی مختصر مثنوی "بهیگ" زنده یاد آبهمن علاءالدین

تصویر سازی فوق العاده این شعر به گونه‌ایست که انگار در سالنی به وسعت آسمان در حال تماشای فیلم عروسی در مناطق بختیاری هستیم. شعر بهیگ بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن، بحر متفارب مثمن سالم است. بحری که فضای لازم را برای بیان مطلب فراهم نموده است. فعولن از یک هجای کوتاه و دو هجای بلند تشکیل می‌شود. وزنی کوتاه و رقص آور، نوری ونازک است. آهنگساز و نوازنده نیز به خوبی از عهده کار برآمده‌اند. نوای فعولن نیز از "کرنا " و "دهل " به خوبی به گوش می‌رسد با هر بار تکرار، باز با همان ریتم فعولن تکرار می‌شود. و هارمونی بسیار روح نواز و دل انگیزی ایجاد می‌کند.

هجاهای کوتاه به کار رفته در شعر فوق الذکر، هجاهایی کمی هستند که اشعار و کتیبه‌های پهلوی بدان نگاشته شده‌اند. محققین معتقدند یادگاری از اشعار ایرانی باستان‌اند. اگر به ترکیب و باز خوانی حروف بیت‌ها نگاه کنیم، متوجه می‌شویم حروف کوتاه هستند و سفیری و همنشینی طبیعی آن ها، سیستم خروج آن ها از دهن، همنوائی ساز و دهل نوعی موسیقی خاص ایجاد می‌کند. حروف کوتاه و موزون کلمات هر بیت با آن وزن خاص، به نوازنده " دهل " این اجازه را می‌دهد تا با انگشت دست چپ که " ترکه" ای ظریف در آن جای داده ضربه‌ای با صدای نازک و زیر تولید کند و دو هجای کشیده را نیز با نواخت دست راست و با چوب سر عصایی به رویه دیگر " دهل " و با این همنوائی " بازیگر بتواند با آن دستمال‌های رنگین که رشک گل‌های بهاری است در آن طبیعت زیبا جولان دهد.

تعداد ابیات این مثنوی شانزده عدد است که می‌شود گفت عصاره حیات "آ بهمن " و زندگی ایلی بختیاری از گذشته های دور تا به امروز و روزهای آتی است. می‌توان آن را دایرة المعارفی نامید کرانه دور یاب که می‌شود در باره آن تحقیقات کامل و جامعی نوشت تا" مثنوی هفتاد من کاغذ شود " . این شعر از نقطه نظر دین و آیین شناسی باستان (‌میترائیسم‌)، اسطوره شناسی، جامعه شناسی، باور شناسی، آداب و رسوم قومی و قبیله‌ای، ادبی و سبک شناسی، زبانشناسی، و... قابل نقد و بررسی است.

با نخبگان روستا(بتول سعیدی)

بسیاری از نخبگان روستای ابواسحاق کسانی هستند که در کنکور های سراسری خوش درخشیدند و رتبه هاب دو رقمی و سه رقمی کسب نمودند ،بنابراین برآن شدیم تا کارنامه درصدهای این عزیزان را طی سلسله پست هایی در معرض دید شما خوانندگان بزرگوار بگذاریم.

کارنامه رتبه 50 کنکور سراسری 1376 ،رشته علوم انسانی:

نام:بتول                  نام خانوادگی:سعیدی ابواسحاقی         نام پدر:اردشیر      تاریخ تولد:1/12/1357

ادبیات فارسی:92.2

معارف اسلامی:90

عربی:78.9

زبان انگلیسی:46

جامعه شناسی:100

تاریخ جغرافی:85.6

فلسفه منطق:86.7

روانشناسی:91.4

 

بهشت گمشده لردگان(آتشگاه)

بهشت گمشده لردگان ،عروس ایران ،ساقی کارون خروشان وصدای دلنشینش نوای نی عشق عاشقان.

زبان اندر وصف زبیایی اش الکن و قلم در نگاشتن درمانده.

اما این جاذبه بکر خدادادی  همچون دیگر جاذبه های شهرستان لردگان مهجور و مظلوم و محروم از توجه و امکانات  مانده است،با این حال گردشگران زیادی از استان های  مختلف در همه فصل ها مخصوصا بهار و تابستان ره این دیار را در پیش می گیرند .

آتشگاه لردگان علیرغم آن همه زیبایی  که با خودبه یدک می کشد فاقد امکانات رفاهی و بهداشتی درست و حسابی است،در مورد مسائل فرهنگی شاید دیگران و یاحتی خود ما لردگانیها انگشت اشاره را به طرف مردمانش  نشان دهیم ،ولی چنین قضاوتی دور از انصاف است ،باید این حقیقت را بپذیرم که درد فقیری ریشه هزاران درد دیگر است ،آنان درد فرهنگ ندارند درد بی بضاعتی دارند که اگر این درد رفع شود مطمئنا مشکلات فرهنگی هم رخت برخواهد بست.

بی شک هر مشکل فرهنگی که دامنگیر آنهاست به نام لر و لردگانی تمام می شود بنابراین همه ما در قبال رفع این مشکلات مسئول هستیم.

اما چرا سازمان گردشگری و میراث فرهنگی عهده دار مدیریت این جاذبه گردشگری نیست؟

گاهی واقعا باید از عملکرد مسئولان شهرستان  انگشت به دهان ماند،واقعا حق الزحمه چه چیز خود را می گیرند ؟حق الزحمه  چرخیدن روی صندلی های چرخ دار!!؟

سهل انگاری و عدم مسئولیت تا جایی رسید که چند روستا حاشیه آبشار آتشگاه  باید اجبارا  از محل سکونت خود مهاجرت کنند،که چه شود؟ که سد احداث شود!!!

شاید اینگونه قضاوت حمل بر تعصب و کوته نگری انگاشته شودو چنین پنداشته شود که احداث سد طرح ملی است! و باید انجام شود اما ذکر این نکته ضروی و قابل تامل است که طرح ملی که سود منطقه ای نداشته باشد و سودش همان ضررش باشد!همان بهتر که انجام نشود.

حالا به نظر شما اگر همین آتشگاه درست مدیریت شود تا مردمانش از گردشگری و توریست برای خود درآمد زایی کنند و ودرپی آن زندگی راحت و بدون دغدغه ای را در پیش گیرند بهتراست یا اینکه از دیارشان بخاطر احداث سد کوچانده شوند و در بدر شهرها برای یافتن کار و گذران زندگی باشند؟

یکی از اثرات یکجا نشین کردن کوچ روان(عشایر)فقیر و ضعیف شدن آنها بود ،این کوچاندن(نه کوچ کردن!) از روستا به شهر نیز چنین اثری را در پی خواهد داشت.

جالب است مردمان ما باید به خاطر صنعت دیگران خانه بدوش شوند در حالی که خود محروم از صنعت هستند.

خرمن بهره

یک ترکیب اضافی مقلوب وبه معنای "بهرِ خرمن"  و از دو جزء خرمن و بهره درست شده است.

اما" بهره" در آغاز بصورت "بَهر"بوده است و"بهر"در زبان لری به معنای سهم و قسمت است ،نمونه هایی از کاربرد "بهر" بصورت زیر است:

در قسمتی از شعر"کا بَردو" که از اشعار کودکانه است می خوانیم:

"کو بهرِمو،سَرِ خر!!!" یعنی:"سهم من کجاست؟ روی خر است!!!"

یا در ضرب المثلی داریم:

"هر کی قهر کِه،خُنه بی بهر که" یعنی:"هرکس قهر کند خودش را بی سهم می کند"

به خرمن بهره باز گردیم! گفتیم که خرمن بهره به معنای سهم از خرمن است که این خرمن می توانست گندم ،جو،نخود،عدس و....باشد که بیشتر نصیب کودکان می شد.

روز خرمن کوبی شور و نشاطی بس فراوان در دل بچه ها پدید می آمد و سر از پا نمی شناختند و سطل به دست و گونی به دست و گاهی هم آشپال به دست! چشم به راه پایان یافتن کوفته شدن خرمن بودندو سپس با گرفتن سهم ناچیز خود بلافاصله روانه بقالی می شدند و خاطره ای خوش برایشان به یادگار می ماند.

اما همین سهم ناچیز از "خرمن بهره" اثرات بسیاری روی کودکان داشت،به عنوان نمونه روحیه قناعت از همان اوان کودکی در بچه ها تقویت می شد،چون هیچ کودکی یک گونی یا چند گونی گندم به عنوان "خرمن بهره" نمی خواست(شاید به ندرت) بلکه به همان یک سطل و ته گونی و نصف آشپال و خریدن چند بیسکویت فله ای(یادش بخیر!) قانع بود.اما آیا آیا کودکان امروزی این قناعت را دارند؟!!

یکی دیگر از اثرات گرفتن "خرمن بهره" تشویق و ترغیب کودکان به درو گر شدن در سال های بزرگسالی بود،امروزه در مدارس کشورهای آمریکایی الگوی"حل مسئله" را در روند تدریس بکار می گیرند و این بدین معناست که دانش آموز را با یک مسئله یا مشکل در محیط اطراف روبرو کن و بگذار خودش این مشکل و مسئله را حل کند و درو و دروگری خودش پر از حل مسئله های گوناگون بود،برای همین بیشتر کسانی کارهایی مانند دروگری را در روستا تجربه کرده اند در آینده کمتر مقابل مشکلات زندگی زانو زده اند واین است تفاوت کودکان دیروزی با کودکان امروز و این اثرات رسم و رسوماتی که گهگاه مورد بی مهری ما قرار می گیرند و نادیده انگاشته می شوند.

سپاس خدای را که ما نیز توانستیم "خرمن بهره"بگیریم.

مشکل آب آشامیدنی روستا

چند روزیست (حدود بیست روز)که مشکل آب آشامیدنی روستای ابواسحاق(باساقی) به یک معضل جدی تبدیل شده است.

اما مشکل از کجاست؟ و چرا سال های گذشته چنین مشکلی  با این شدت بوجود نیامده است؟

یکی از مشکلات اصلی این موضوع ،مسئله برق است و ظاهرا شاخه برقی که از شهرستان سمیرم برق منطقه را تامین می کرده است از سوی شبکه برق سمیرم قطع شده است و این موجب افت پتانسیل در شبکه برق فلارد و در پی آن از کار افتادن چاه های آب کشاورزان فلارد و از جمله نیم سوز شدن و از کارافتادن پمپ انتقال آب به ابواسحاق (باساقی)شده است .حال شما فرض کنید ما به فرض محال  آب زاینده رود را روی اصفهانی ها  قطع کنیم ، ببینید چه قشقرقی در مجلس به پا خواهند کرد،اما آنها هروقت بخواهند برقشان را روی ما قطع می کنند بدون اینکه آه از نهاد هیچ کداممان بلند شود.

این ها همه در حالیست که یکی از سدهای بزرگ خاورمیانه به نام کارون 4در شهرستان ما قرار دارد و چون محروم از صنعت هستیم باید از برق این سد هم محروم باشیم!! در فلان استان یا استان ها  با برق حاصل از این سد سودهای آنچنانی به جیب می زنند ،اما ما باید آب با ph اسیدی بنوشیم و طبیعتا تا چند سال دیگر زندگی  را روی دوا ودرمان معده و روده و...بگذاریم.

چرا باید اینگونه باشد؟متاسفانه در کشور ما همانطور که خدمات پس از فروش وجود ندارد ،خدمات پس از اجرای طراح ها هم  همین گونه اند و تا زمانی که یک طرح به طور کامل ویران نشود هیچ اقدامی جهت احیای آن  صورت نمی گیرد.

به عنوان نمونه همین پمپ انتقال آب ابواسحاق(باساقی)سال گذشته خریداری نصب شده است ،اما امسال از کار افتاده است،چرا؟چون تمهیدات لازم جهت رویارویی با مسئله افت پتانسل اندیشده نشده است.اگر به طور کلی تر به طرح انتقال آب به روستا بنگریم به این واقعیت می رسیم که این طرح اصلا کارشناسی شده نیست!! لوله آبی که  قسمتی از مسیرش در کوهستان و روی زمین است  تا چند سال می تواند دوام آورد؟پمپ انتقال آب که حداقل با ید تا اختلاف ارتفاع  500متری پمپاژ کند یا باید توان الکتریکی بسیاربالایی  داشته باشد یا در مسیرش ایستگاه تقویت فشار داشته باشد،ضمن اینکه زیر ساخت های لازم مانند تامین برق مورد نیاز از قبل آماده شده باشد.

از نماینده محترم شهرستان خواهان پی گیری جدی این مساله هستیم ،چون جوابی که به مردم داده می شود بازیچه ای بیش نیست ،اداره برق اداره آب را مقصر می داند و اداره آب هم اداره برق راو متاسفانه هیچ کس مسئولیت این مشکل را به عهده نمی گیرد.

 

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

دلداده ای به در خانه یار محبوبش آمد.یار گفتش تو کیستی؟

گفتا که :"من".

گفتش برو هنگام نیست

بر چنین خانی مقام خام نیست.

یار چون لفظ "من" از دلداه بشنید دریافت که هنوز بین او ودلداده ،من و تویی وجود دارد.

به او گفت:برو که هنوز خامی و چنین خواصی مقام تو نیست.

دلداده رفت و سالی را در سفر گذراند ،و خامی اش به پختگی مبدل گشت و بازگشت.به در خانه یار محبوبش آمد و به صد ترس و با ادب حلقه بر در کوفت .

یار بانگ زد کیستی؟

گفت:"توهستم!"

او تا چنین پاسخی از دلداه شنید ،گفت:

اکنون چون منی،     ای     من   درا

نیست گنجایش دومن ،در یک سرا

برگرفته از کتاب "عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی"

سخنی از دکتر شریعتی

اگر مثل گاو گُنده باشی، میدوشَنت

اگر مثل خر قوی باشی ،بارت می کنند

اگر مثل اسب دونده باشی ،سوارت می شوند

فقط از فهمیدن تو می ترسند

"دکتر علی شریعتی"

پارسی بگو

واژه بیگانه                    برابری در پارسی                 واژه بیگانه        برابری در پارسی                      

انتخاب                          گزینش                              مجسمه           تندیس

بینهایت                         بیکران                               مقدس             وَرجاند

احترام                         ارج                                    انتظار             چشم داشت

ممکن                         شدنی                               حرف               بندواژه                               

حمل ونقل                    ترابری                                شعر              سروده

عقاب                         شهباز                                محقق              پژوهشگر

احتیاط                       پروا                                    وسط                میان

محله                        برزن                                  واقعه                 رویداد

درس                        آموزه                                 آخرین                واپسین

خادم                       پیشکار                               نسل                 دودمان         

مشاور                   رایزن                                   اعتمادبه نفس      خودباوری

اسطوره                 افسانه                                خسیس               کِنِس

                                                         

راه اندازی صندوق خیریه

بیا تا برآریم دستی ز دل               که نتوان برآورد فردا زگل

دوستی چنین می گفت: " روزی یکی از هم روستایی ها را دیدم که حال از تن برفته و با هیکلی نزار و چشمانی به گود نشسته به سختی قدم می داشت ،نزدیکش شدم و او را گفتم :توراچه شده ؟ گفت: بیماری امانم رابریده.گفتم چرا نزد پزشک نمی روی؟

گفت:همسرم در بیمارستان بستریست و دگر یارای خرج و مخارج دارو و دوای خویش را ندارم.

نگاهی پر درد بر وی افکندم و آهی سرد از دل برآوردم و سربه زیر افکندم و برفتم"

درهر جامعه ای افراد بی بضاعت و یا کم درآمد  به چشم می خورند و این افراد در مقابل بحران های اقتصادی به شدت آسیب پذیرند به طوری که اگر درد بیماری با درد فقیری و نداری مکمل شود در بسیاری از موارد منجر به مرگ می شود.

نمونه این افراد بی بضاعت در روستای ما ابواسحاق(باساقی)کم نیستند و با توجه به مشاهده مواردی از بیماریهای صعب العلاج در روستا و بالا رفتن قیمت داروهای مورد نیاز برای درمان و همچنین نبود پشتوانه مالی درست و حسابی در روستای ما ،نیاز به یک صندوق خیریه در روستا ضروری به نظر می رسد.

به عنوان نمونه اگر ما صد عضو داشته باشیم و هر عضو ماهانه ده هزار تومان (که مبلغ بسیار ناچیزی است) به صندوق واریز کند درامد سالانه برابر دوازده میلیون تومان است،که با این مبلغ می توان بسیاری از هزینه هایی که گریبانگیر  این گونه افرادمی شودرا تامین کرد.

روشن است که این کار هیچ سود مادی در بر نخواهد داشت ،اما مسلما اثرات معنوی و ما تاخر در پی خواهد داشت.

 بنابراین کسانی که تمایل به راه اندازی چنین صندوقی را دارند می توانند با ارسال رایانامه(ایمیل) شامل نام و نام خانوادگی وشماره تماس به پست الکترو نیکی ابواسحاق بختیاری(باساقی) به نشانی (aboueshaghi@gmail.com)ویا ثبت نظر خصوصی شامل موارد فوق ،موافقت خود را اعلام دارند.

بنی آدم اعضای یک پیکرند                      که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار                دگر عضوها را نماند قرار

 

 

نمونه ای از ضرب المثل های لری بختیاری

اصغر یزدانپناه

-آدم گند زِسر چشمه او اِخوره.

معنی:انسان گند از سرچشمه آب می خورد.

ضرب المثل فارسی معادل:بز گر از سرچشمه می خوره!

-آساره خو زِ سرِ شُمی دیاره.

معنی:ستاره خوب از ابتدای شب پیداست.

معادل فارسی ضرب المثل:سالی که نکوست از بهارش پیداست.

-تا نَیا زمستون شُل شُلی ،نیا بَهار گل گلی.

معنی:تا نیاید زمستان گل و شلی،بهار گل گلی نمی آید.

معادل فارسی:نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

-نه سیر زگُسنه خوَر داره نه سُوار ز پیاذه.

معنی:نه سیر از گرسنه خبر دارد و نه سوار از پیاده.

-نه گَپ مال بی و نه کُچیر قافله.

معنی:نه بزرگ آبادی باشی و نه کوچک قافله.

-وا مه که نشینی مه اِبی ،وا تووه که نشینی سِه.

معنی:با ماه که نشینی همانند ماه میشوی و با تابه نان پزی که نشینی سیاه می شوی.

معادل فارسی ضرب المثل:هرکه با رسوا نشیند عاقبت رسوا شود.

-خر اِخاس چی گا خاشت کُنه،چیلش دِهرس!

معنی:خر می خواست مانند گاو نشخوار کند ،دهانش پاره شد.

معادل فارسی ضرب المثل:زاغ می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد،راه رفتن خودش از یاد برفت.

دسته بندی زیبای انسان ها از نگاه دکتر علی شریعتی

زهره سعیدی

دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه  زیر دسته بندی کرده است:

دسته اول: آنانی که وقتی هستند هستند؛ وقتی که نیستند هم نیستند.

عمده ی آدم ها حضورشان مبتنی به فیزیک است.تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم: آنانی که وقتی هستند نیستند ؛ وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند. بی شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی آیند. مرده و زنده شان یکی است.

دسته سوم: آنانی که وقتی هستند هستند؛ وقتی که نیستند هم هستند.

آدم های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در  نبودشان هم تأثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می مانند.. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم: آنانی که وقتی هستند نیستند ؛ وقتی که نیستند هستند

شگفت انگیزترین آدمها در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشکوه اند که ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم اما وقتی که از پیش ما می روندنرم نرم آهسته آهسته درک می کنیم، باز میشناسیم، می فهمیم که آنها چه بودند، چه می گفتند و چه می خواستند.ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم هزار حرف برایشان داریم اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم قفل بر زبانمان می زنند.اختیار از ما سلب می شود . سکوت می کنیم و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این ها در زندگی هرکدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

بانخبگان روستا:دکتر شاهین اقبال سعیدی

نام:شاهین

نام خانوادگی:اقبال سعیدیدکتر شاهین

نام پدر:محمد

محل تولد:ابواسحاق

بالاترین مدرک تحصیلی:دکتری  تخصصی ژنتیک جانوری

دانشگاه  اخذ مدرک کارشناسی ارشد ژنتیک جانوری:دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی تهران

دانشگاه اخذ مدرک کارشناسی دام و طیور:دانشگاه صنعتی اصفهان

پیشینه های علمی-تحقیقاتی:

-          استادیار دانشگاه آزاد خوراسگان از سال1388

-          معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد خوراسگان

-          پزوهشگر بخش تحقیقات کشاورزی همیلتن-نیوزیلند

-          پژوهشگر پژوهشکده رویان

افتخارات و جوایز:

- جایزه بهترین پوستر در دوازدهمین کنگره ژنتیک ایران(1391)

- جایزه بهترین سخنرانی در ششمین کنفرانس "راهکارهای نو در کشاورزی"

- دارنده طرح برگزیده در اولین جشنواره علوم کاربردی وابسته به ریاست جمهوری

-  پژوهشگربرگزیده استان اصفهان از سال 87تا سال91

-بهترین پژوهشگر دانشگاه  آزاد خوراسگان در سال های 87تا 91

پژوهش ها:

-دارنده 15 مقاله در مجلات داخلی و خارجی

-دارنده 5خلاصه مقاله  در نشریات داخلی و خارجی

پیشینه های ورزشی:

-نفر سوم مسابقات دو 400متر اساتید اصفهان

-نفر سوم دو نیمه ماراتون همیلتون-نیوزیلند

-عضو تیم فوتبال دانشکده کشاورزی تهران

-نفر سوم مسابقات پینگ پنگ دانشجویان دانشگاه تهران

-نفر اول دو400متر دانشگاه صنعتی اصفهان

 

مینی بوس....

علی سعیدی

احتمالاً شنیدن کلمه‌ی مینی‌بوس، خاطرات شیرینی رو برای خیلی‌ها تداعی می‌کنه!! یکی از این مینی‌بوس‌ها، همون مینی‌بوسی بود که هر شنبه، 20 تا 30 (در مواردی حتی 40) تا از دانش‌آموزان روستا رو از باساقی به بروجن می‌بُرد تا آینده‌ساز مملکت بشن و هر پنج‌شنبه، آینده‌سازان مملکت رو از بروجن به باساقی می‌آورد!! بیدار شدن‌های صبح شنبه، هوای سرد، منتظر موندن‌های دسته‌جمعی و دل‌تنگی‌هایِ پنهانیِ موقعِ رفتن، همه و همه از خاطرات شیرین اون دوران بود.

چون تعداد دانش‌آموزای ده بالا بیش‌تر از ده پایین بود، مینی‌بوس، یک هفته، اول بچه‌های ده پایین رو سوار می‌کرد و هفته‌ی بعد، اول بچه‌های ده بالارو. سیستم گرمایشی مینی‌بوس هم حکایتی بود برا خودش! معمولاً از دو عدد پیک‌نیک برای گرم کردن مینی‌بوس استفاده می‌شد. یکی کنار راننده بود و جلو رو گرم می‌کرد و یکی هم وسط مینی‌بوس، کنار اون میله‌ی کذا، عقب رو.

رو صندلی‌های دو نفره، سه نفره می‌نشستیم و جیک‌مون هم در نمی‌اومد! دخترها معمولاً عقب مینی‌بوس می‌نشستند و پسرها جلو. به محض این که از روستا خارج می‌شدیم و مینی‌بوس دیگه تکون‌های شدید نمی‌خورد، زانوهامون رو می‌چسبوندیم به صندلی جلویی تا بتونیم سرمون رو بذاریم رو صندلی خودمون و  بخوابیم! اکثر مسیر رو خواب بودیم. حق هم داشتیم! بچه‌های 11، 12 رو چه به بلند شدن اون موقع صبح؟!

شاید موفقیت‌های نسبی‌مون رو مدیون همین سختی‌ها بدونیم!

افسانه دیوانگی

نمی خواهم

نمی خواهم چون احمقانی باشم که

دم از دیوانگی می زنند

دیوانگی راه دارد و اصول

مگر می شود

دو دو تا به همین راحتی پنج شود؟

صفحه ها صفحه

معادله می خواهد

گوشهایت را باز کن

اول قدم دیوانگی این است

احمق نباش.....

چیزی به نام عشق در نگاه اول وجود دارد؟

عیسی مرادی(دانشجوی دکتری مشاوره خانواده دانشگاه اصفهان)

آیا اصولا چیزی به نام عشق در نگاه اول وجود دارد؟ آیا بسیار افسانه هایی که در مورد عشق گفته اند صحت دارد؟ بیشتر آدمها بیان میکنند که روزی عاشق بوده اند. در بعضی از کتب ادبیات ما تصویری که از عشق ارایه شده است تصویر نادرستی می باشد.نگاه بیشتر مردم به عشق نیز برگرفته از همین عشق ادبیاتی میباشد.مجنون واژه ای است که برای توصیف عاشق به کار می رود.اما واقعیت چیز دیگری است . اریک فروم عاشق شدن را مستلزم شناخت می داند و بیان میکند که ما باید برای فردی که ادعا می کنیم عاشق او هستیم احساس مسئولیت و احترام داشته باشیم.پس عشقی در نگاه اول وجود ندارد،حتی بعضی روانشناسان بیان میکنند که عاشق شدن با یک نگاه مستلزم وجود اختلالات روانی است.شرط لازم برای عاشق کسی شدن این است که او را به خوبی بشناسیم.عاشق نباید معشوق را جز دارایی های خود قلمداد کند.روابط عاشقانه باید روابطی بر مبنای اصول اخلاقی-انسانی باشد.

کاش ایمردم و نیویذم به شهر.....

کاش ایمُردم و نیویذُم به شهر                    کاش نیکردُم ز بومُ دام قهر

کاش ایمَندُم مِنِ ایل خُمون                       تی تَشُ و اولادُ فامیلِ خُمون

کاش ابیذُم مو چی میخ بُهون                   کاش نیبیذُم چی اورِ آسِمون

پیشِ خُم هی فرگ ایکردُم به شهر         اوچو وا بیل ایکُنن حلوانه بَهر......

قسمتی از شعر داراب رئیسی

بارها نوشتیم،بازهم می نویسیم و بارهای دگر هم خواهیم نوشت،سخن از زبان است،محمل اندیشه ها و گویای حقیقت ریشه ها.

صرف عواملی که فی نفسه موجب دگرگونی زبان می شوند -مانند دنیای مجازی -قسمت بزرگ این دگرگونی برپایه اندیشه های اشتباهی که در اذهان مردمان  است شکل گرفته است اندیشه هایی چون:"اگر بازبان مادری ام صحبت کنم ، مایه ننگ من است!! " یا "اگر کلمات "قلنبه " و بیگانه به کار ببرم ،نشان دهنده با سواد بودن من است!!" یا"اگر با فرزندم در کودکی فارسی صحبت نکنم در بزرگسالی با مشکل روبرو می شود!!" و.......

زندگی شهرنشینی دستاویز خوبی برای به کرسی نشاندن اندیشه های این مردمان است(البته بعضی از روستا نشیننان هم دست کمی از این گروه مردم ندارند)آنها فکر می کنند که هرکس در شهر زندگی می کند باید دچار برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی شود! برهنگی از هرچه از پیش داشتند،از اصل ،از زبان،از پوشش و.....

اما لرها نه تنها از این مردمان جدا نیستند ،بلکه نسبت به بقیه قومیت ها توجه کمتری نسبت به گونه مسائل دارند ،این ها یا می دانند و نمی خواهند یا می خواهند و نمی توانند!!

زرق و برق شهرنشینی چنان چشمشان را فریفت و دلشان را ربود که اگر کسی اینها را نشناسد گمان می برد این ها از ازل چنین زبان و لباسی راداشتند!!

حال فرض کنید پدران ما همین کار را با ما می کردند و ما اکنون فارس زبان بودیم ،اما  انصافا آیا دیگران نمی گفتند که اینها اصالت ندارند؟ و نژادمان را به افاغنه و ارامنه و سلاجقه  نمی رسانند(همان طور که چنین وصله هایی به فارس زبانان زده می شود).

اما چرا؟

چون زبانمان از ویر برفت،چون "شلوار گشاد" به یکبارگی تنگ شد،چون آن همه نقش و نگار زیبای "مینا" در مقنعه سیاه خلاصه شدو.....

الحق چنین کاری را باید زنده به گور کردن زبان نامید ولی این زنده به گور کردن منسوب است به دوران جاهلیت نه کنون که علوم به سرحدات خود نزدیک شدند و آگاهی بالا رفته است . این کار درحق فرزندان معصوم یک خیانت بزرگ است و بس و جداً هرگونه اندیشه ی این چنینی  یک خود فریبی است و تیشه ای است بر ریشه اصالت.

شاید می خواهند دل در گرو شعر مولوی بسپرند که می گوید:

هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش                   باز جوید روزگار وصل خویش

و می خواهند تا می توانند دور شوند به امید اینکه روزی به اصالت خویش بر گردند!! اما این دوری گمراهی در تیه ضلالت است و راهی به سوی روشنایی ندارد و نمی دانند که اصلی که مولوی گفت با اصلی خودشان در اندیشه بازگشت به آن هستند از زمین تا آسمان فرق دارد، آن خداست و این جدا.

یکی از نشانه های بزرگی پروردگار بزرگ همین گوناگونی زبان هاست ،پس باید قدر این موهبت الهی را دانست و در نگهداریش کوشید.اما راهکار چیست؟

بسیار ساده است ،ما و شماباید شروع کنیم ،مطمئن باشید هیچ شخص ترک زبان،کرد زبان و.....  برای ما زبانمان را حفظ نمی کند این ما هستیم که کیان زبانمان را حفظ یا به راحتی بر باد فنایش می سپاریم.

به امید روزی که اندیشه مان نگهداری زبان مادریمان  باشد نه تغییر آن.

"ان اللهَ لا یُغَیِرُ ما بِقومٍ حتی یُغَیروا ما باَنفُسِهِم"

موانع موجود برای ازدواج جوانان

امروزه یکی از معضلات جامعه ما،مسئله ازدواج است .بنابراین برآن شدیم تا در این مورد به بحث و مناظره مجازی بپردازیم و لختی دلمان را خوش و سرمان را گرم کنیم!!!

برای تبادل نظر پیرامون موضوع مورد بحث ، وارد قسمت دیدگاهها شوید.

"دیدگاهها بلافاصله بعد از ثبت قابل مشاهده هستند"

باسپاس

 

ای دبستانی ترین احساس من

خاطرات کودکی زیباترند..                     یادگاران کهن مانا ترند..

درسهای سال اول ساده بود..              آب را بابا به سارا داده بود..  

درس پندآموز روباه و کلاغ..                 روبه مکار و دزد دشت و باغ..

روز مهمانی کوکب خانم است..           سفره پر از بوی نان گندم است..

کاکلی گنجشککی باهوش بود..          فیل دانایی برایش موش بود..

با وجود سوز و سرمای شدید..            ریزعلی پیراهن از تن میدرید..

تا درون نیمکت جا میشدیم..              ما پر از تصمیم کبری میشدیم..

پاکنهایی ز پاکی داشتیم..                یک تراش سرخ لاکی داشتیم..

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت..     دوشمان از حلقه هایش درد داشت..

گرمی دستان ما از آه بود..               برگ دفترها به رنگ کاه بود..

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ..    خش خش جاروی با پا روی برگ..

همکلاسیهای من یادم کنید..             باز هم در کوچه فریادم کنید..

همکلاسیهای درد و رنج و کار..           بچه های جامه های وصله دار..

بچه های دکه خوراک سرد..               کودکان کوچه اما مرد مرد.. 

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود..           جمع بودن بود و تفریقی نبود..

یاد آن آموزگار ساده پوش..                یاد آن گچها که بودش روی دوش..     

ای معلم یاد وهم نامت بخیر..            یاد درس آب و بابایت بخیر..

ای دبستانی ترین احساس من..        بازگرد این مشقها را خط بزن.


ستایشت می کنم ای مهربان ، ای سنگ صبور روزگار که اندیشیدن را به من آموختی  و چراغ دانش در دلم افروختی .

هزاران بوسه نثار دست های پرمهرت میکنم که مرا  راه و رسم زندگی بیاموختی .

معلم عزیزم -زیبا ترین نغمه زندگی من- روزت مبارک.

تصاویر دیدنی و زیبا از ابواسحاق زیبا

برای مشاهده و دریافت تصاویر بر روی لینک ها کلیک کنید.

basaghi01                   basaghi02                       basaghi03                  bashaghi04                basaghi05

 

basaghi06               basaghi07                   basaghi08                       basaghi09                    basaghi010 

 

                                             basaghi011                                 basaghi012

آسفالت جاده گلزار شهدا

این پروژه که از زمستان سال گذشته شروع شد بالاخره امروز به پایان رسید و طی آن جاده منتهی الیه به گلزار شهدا ی روستای ابواسحاق به طول حدود ۱۲۰۰متر آسفالت شد.از پیگیرهای نماینده محترم شهرستان جناب آقای جلیل جهت تکمیل  این پروژه صمیمانه سپاسگزاریم و چشم به راه پیگیریهای مجدانه ایشان جهت انتقال آب کشاورزی به دشت بزرگ ابواسحاق هستیم.

آسفالت گلزار شهدا

خواسته ها و پرسشها از نماینده شهرستان

ما در شهرستانی زندگی می کنیم که کمبود امکانات در آن با جان و مال و سرنوشتمان بازی می کند،شهرستانی که یک چهارم جمعیت استان را تشکیل می دهد ویک چهلم امکانات استان را هم ندارد!

از لحاظ علمی شهرستان لردگان در سالهای اخیر روند روبه رشدی را در پیش گرفته است ولی این روند به هیچ وجه مشکل گشای سیل و خیل مشکلات موجود نیست ،اکثر نخبگان و تحصیلکردگان ما ره غربت در پیش می گیرند، چون مرکز علمی درست و حسابی در شهرستان و جود ندارد که بخواهند به لردگان خدمت کنند.

از نظر ما: "از ماست که بر ماست" و هیچ دلیل قانع کننده دیگری وجود نداردو هیچ کس دیگری هم مقصر نیست:

من از بیگانگان هرگز ننالم                  که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

خیلی از اوقات ما هیچ ارزشی برای عقیده خویش  قایل نیستیم و صرف تفنن آن را ابراز می کنیم،نماینده انتخاب می کنیم که روی یکدیگر را کم کنیم نه اینکه از ایشان آبادی و امکانات بخواهیم!!!

نخستین گام در جهت رسیدن به یک هدف ،خواستن آن هدف  است.بنابراین باید خواست و نباید بی تفاوت از کنار خیلی از مسایل رد شد.

ابواسحاق بختیاری نیز در نظر دارد دوشادوش برادران بزرگوارمان در سایت لردگانیها قدمی بردارد. ما و شما سوالات و مشکلات موجود در شهرستان لردگان و بخش فلارد از نماینده محترم شهرستان  را در بخش نظرات همین پست مطلب مطرح می کنیم و انشاءالله در اولین فرصت نتایج حاصل از این بحث و گفتگوی منطقی را تقدیم ایشان خواهیم کرد.

خواهشمند است فقط مشکلات و سوالات مطرح شوند و از کشیدن بحث به مسایل حاشیه ای  بپرهیزید چون هیچ دردی را برای هیچ یک از ما  دوا نمی کنند.

 با سپاس

شکست افغان ها بدست بختیاریها

محمود افغان پس از فتح اصفهان که بختیاریان زیادی تن به اطاعت او در ندادند، با سپاهی بسیار به عزم تسخیر لرستان و کهگلویه بختیاری(کهگلویه جز قلمرو بختیاریها بود )خیمه بیرون زد ،چون به ولایات بختیاری رسید ،طایفه بختیاری با قشون خود حاضر و آماده بودند ،غفلتا بر سر سپاه محمود ریخته از هر سوی او  را در میان گرفتند و رزمی سخت نمودند و گروهی بسیار از سپاهیان و کسان محمود را به هلاکت رسانیدند،ناچار محمود راه فرار پیش گرفت و به نواحی کهگلویه رفت تا به موقع تلافی کند.

از قضا یک شب برفی زیادی بارید و سپاه محمود را برف احاطه نمود ،سه ماه یارای حرکت نداشت و سرما نیز بیداد می کرد،بعد  از سه ماه برفها آب شد و نهرها طغیان نمود و قزلباشیه جسرها بریدند،خواستند از آب بگذرند سپاه و اموال بسیار ضایع شد و محمود امکان سلامتی در خود ندید.

از آن همه سپاه افاغنه 3000نفر برهنه و عریان بیشتر به اصفهان نرسید و در شب داخل شهر شدند.همین حمله اسباب ضعف افاغنه شد ،از محمود روی برتافتند و اغلب به افغانستان برگشتند.

برگرفته از :

تاریخ بختیاری،علیقلی خان سردار اسعد،انتشارات اساطیر،1376

مراقبت های پرستاری درcancer (قسمت اول)

زهرا سعیدی(دانشجوی کارشناسی پرستاری دانشگاه اصفهان)

از آنجا که بیماران سرطانی ممکن است مشکلات ثانویه ی مختلفی نظیر عفونت، کاهش گلبول های سفید خون، خون ریزی، یبوست، مشکلات تغذیه ای ،از بین رفتن یکپارچگی پوست، التهاب دهان، درد، خستگی و استرس هاس روانی را تحمل نمایند، اقدامات پرستاری برای کنترل و پیش گیری از این مشکلات شامل موارد زیر است:

- پیشگیری از عفونت :

1.کنترل علائم حیاتی هر 4 ساعت یک بار.

2.شمارش روزانه تعداد و نوع گلبول های سفید خون.

3.بررسی نواحی ورود عوامل پاتوژن ( محل های تزریق، زخم ها،چین های پوستی و...)

4.گزارش تب  بالای 38.3 C  ،لرز تعریق ، تورم گرما، درد، تغییر در وضعیت تنفسی یا هوشیاری و...

5.عدم تماس با افرادیکه اخیرا عفونت داشته  یا دارند و یا جدیدا واکسینه شدند.

- پیشگیری از آسیب به پوست :

1.خودداری از بکارگیری صابون، مواد آرایشی، عطریات، پودر، لوسیون، پماد و ضد عرق ها در محل پرتو درمانی.

2.خودداری از مالش ،خاراندن و تراشیدن مستقیم پوست با تیغ.

3.اجتناب از قرار گرفتن در معرض نور آفتاب یا هوای سرد.

4.استفاده از پماد ویتامین A&D

5.در مورد احتمال ریزش مو و رویش مجدد آن با بیمار صحبت کنید.

- پیشگیری از التهاب دهان :

1.بررسی روزانه محوطه دهان

2.توصیه بیمار به عدم استفاده از دهانشویه های تجاری، نوشیدنیهای الکلی و تنباکو.

3.استفاده از مسواک نرم برای تمیز کردن دهان.

4.گزارش سوزش دهان، درد ، سرخی ، ترکیدگی پوست لب ها، و کم شدن طاقت دربرابر غذاهای سرد و گرم.

منبع:

 پرستاری داخلی- جراحی برونر و سودارث(مبحثث سرطان)

رابطه علم و باورهای ما

پیشینیان ما ایمانی بسیار قوی نسبت به باورها و اعتقادات خودداشتند و زندگیشان را بر پایه باورهایشان بنا می کردند و این ایمان قوی که در پس باورها وجود داشت آنها را ثابت قدم و استوار بر اعتقاداتشان نگه می داشت و کوچک ترین لغزشی به دلهایشان راه نمی داد.

شاید دلیل ساده زیستی و صاف و بی آلایش بودنشان هم  ریشه در این باورها داشت .

"ششه دالو"،"جاجیم دالو"،"چله گپ و کُچیر" ، "قمر در عقرب" و"قاش زیدَن مَه" و ......همه نمونه هایی از باورهای پیشینیان ماست که رخنه در عمق وجودشان کرده بود.

هرگاه درباره باورهایشان با ما سخن می گویند،معمولا جدی جدی حرف هایشان را شوخی می گیریم!و گوییم:"به حق چیزهای ندیده و نشنیده!"(البته همه اینگونه نیستند،خودم را می گویم!) ولی  آن ها ما را به سخره نمی گیرند بلکه آهی عمیق از دل بر می آورند (چون می بینند آن کاخ بلندی که سالها از باورهایشان بنا کرده اند براحتی جلوی نظرشان در حال ویران شدن است) و می گویند:"باورهایمان این بود که زندگیمان آن شد،شما چه؟" البته به قول مولوی:"درنیابد حال پخته هیچ خام"، ما به حساب خامی خودمان می گذاریم.

در پشت پرده برخی از این باورها دست های علم را می توان دید،در این نوشتار به رابطه علم با یکی از این باورها اشاره خواهیم کرد:

در فصل بهار همگان چشم به راه رحمت الهی (باران) می ماندند و هنگامی که سیه ابری می رسید ،سپید امیدی در دل مردم زنده می شد،گروهی هم که  انتظار رعد و برق(قُرُم تَراق) را می کشیدند  به محض شنیدن صدا ناگاه یکی از آنها  فریاد می زد:"قارچ اولی سی مو! " دیگری می گفت :" دومیش هم سی مو! " و ....

در یک نگاه سطحی این رفتار در حد یک سرگرمی بیش نیست اما اگر کمی دقیق تر به قضیه بنگریم شاید این سوال برای ما پیش آید که: واقعا آیا رابطه ای بین رعد و برق و قارچ وجود دارد؟

موارد زیر به طور علمی این رابطه را توجیه می کند:

1-رعد و برق سبب تثبیت نیتروژن موجود درهوا شده و این نیتروژن وقتی بوسیله قطرات باران به زمین می رسد  سبب افزایش ناگهانی رشد قارچ و خروج آن از خاک می شود.

2-رعد و برق یک تخلیه الکتریکی است که در پی آن اکسیژن هوا به اوزون  تبدیل شده که گاز اوزون موجب رشد مسیلیوم  قارچ شده و که این ماده موجب بوجود آمدن  ریشه های قارچ می شود.

3-همراه رعد و برق مواد معدنی مانند ازت توسط اسید نیتریکی که برق باعث بوجود آمدن آن شده است به گیاه رسیده و تامین مواد به این روش موجب رویش گیاه می شود.

دیگر باورها نیز به یقین دلایل علمی را با خود به یدک می کشند که در نوشتارهای بعدی به آنها خواهیم پرداخت.

واژه های زبان پهلوی در بختیاری

استاد بهار در سبک شناسی در تبدیل لغات پهلوی به فارسی دری مواردی را آورده که صورت پهلوی آنها با تلفظ واژه در گویش بختیاری بسیار نزدیک است:

در زبان  پهلوی                              در فارسی                                 در بختیاری

تَچان                                          تازان                                        تیچِست یا فیچِست

خَستَک                                      هسته                                      خَسه یا هَس

تِذرگ                                         تگرگ                                        تِو رگ 

پوهر                                          پُل                                            پُهل

پَهریژ                                        پرهیز                                         پَهریز

سوراپَک                                   شورابه                                      سور او

اَور                                         ابر                                             اَور