بدون شرح

بدون شرح(نويسنده:محسن سعيدي)


چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست، شما به زودی خواهید مرد.
دو قورباغه، این حرفها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر، دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید. چون نمی توانید از گودال خارج شوید، به زودی خواهید مرد.

بالاخره یکی از دو قورباغه، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. او بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار. اما او با توان بیشتری تلاش کرد و بالاخره از گودال خارج شد.

وقتی از گودال بیرون آمد، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند:مگر تو حرفهای مارا نشنيدي؟

معلوم شد قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرده دیگران او را تشویق می کنند.

الفبای زندگی

الفبای زندگی(نویسنده:بختیاری)

A:Accept

پذیرا باشید:دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید.

B:Break away

خودتان را جداسازید:خودتان را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به هدفتان می شود جداسازید.

C:Creat

خلق کنید:خانواده ای از دوستان و آشایانتان بسازید.

D:Decide

تصمیم بگیرید:تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید.

E:Explore

کاوشگر باشید:دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد آنها را جستجو و آزمایش کنید.

F:Forgive

ببخشید و فراموش کنید.

G:Grow

رشد کنید.

H:Hope

امیدوار باشید:به بهترین چیزها امیدوار باشید.

I:Ignore

نادیده بگیرید:امواج منفی را نادیده بگیرید.

J:Jorney

سفر کنید.

K:Know

بدانید:بدانید که هر مسئله هرچقدر که دشوار باشد در نهایت حل خواهد شد.

L:Love

دوست بدارید:اجازه دهیدکه عشق بجای نفرت ،قلبتان را پر کند.

M:Manage

مدیر باشید:بر زمان مدیریت داشته باشید.

 

N:Notice

توجه کنید:هرگز افراد فقیر،ناامید و رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید.

O:Open

بازکنید: چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیبایی هایی که در اطرافتان وجود دارد نگاه کنید.

P:Play

بازی و تفریح کنید.

Q:Question

چیزهایی که نمی دانید بپرسید.

R:Relax

آرامش داشته باشید اجازه ندهیدکه نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود.

S:Share

سهیم شوید:استعدادها مهارتها دانش و تواناییهایتان را تقسیم کنید.

T:Try

تلاش کنید:حتی وقتی رویاهایتان غیر ممکن به نظر می رسد،تلاشتان را بکنید.

U:Use

از توانایی ها یتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید.

V:Value

برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند،ارزش قائل شوید.

W:Want

خواسته های خود را با کائنات در میان بگذارید و منتظر وقوع آنها در زمان مناسب باشید.

X:X-Ray

اشعه ایکس:با دقت و شبیه اشعه ایکس به قلبهای انسان های اطراف خود بنگرید.

Y:Yield

اجازه دهید:اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگیتان شود.

Z:Zoom

زمانی که خاطرات تلخ،ذهنتان را پر کرده است به جاهای شاد بروید و روی فردایی روشن تمرکز کنید.

 

بيماري چشمي ناشي از كار با رايانه

 بیماری چشمی ناشی از کار با رایانه(نويسنده:راضيه نجفي)

اختلال بینایی ناشی از رایانه، مجموعه ای از علائم چشمی و بینایی است که بر اثر کار با رایانه ایجاد می شود و تعداد زیادی از کسانی که با رایانه کار می کنند، گرفتار این علائم هستند.
مهمترین علایم این بیماری عبارتند از:
▪ خستگی چشم
▪ خشکی چشم
▪ سوزش
▪ اشک ریزی
▪ تاری دید
یکی از مهمترین دلایل خشکی و سوزش چشم هنگام کار با رایانه، کاهش میزان پلک زدن است، به طوری که افراد هنگام کار با رایانه تقریبا یک پنجم حالت عادی پلک می زنند. این مساله همراه خیره شدن به صفحه مانیتور و تمرکز روی موضوع کار سبب می شود تا پلک ها مدت بیشتری باز بمانند و در نتیجه اشک روی سطح چشم تبخیر شود.

۱۰ توصیه برای كاهش علایم:
۱) سعی كنید به طور ارادی پلك بزنید. این كار سبب می شود سطح چشم با اشك آغشته شده و خشك نشود.
۲) در صورتی كه مشكل شما شدید باشد می توانید از قطره های اشك مصنوعی استفاده كنید.
۳) باید مانیتور را در ارتفاع مناسب قرار داد و هم ارتفاع صندلی را نسبت به میز كار تنظیم كرد به طوری كه ساعد دست شما هنگام كار با keyboard موازی سطح زمین باشد هنگام كار كردن با كامپیوتر خود را راست نگه دارید. شانه را عقب بدهید پشتی صندلی را به گونه ای تنظیم كنید كه كاملا به پشت شما بچسبد همچنین ارتفاع صندلی طوری تنظیم شود كه پاها روی زمین قرار داشته باشد و زانوی شما در زاویه ۹۰ درجه باشد.
۴) مركز مانیتور باید حدود ۱۰ تا ۲۰ سانتی متر پایین تر از چشمان شما باشد این وضعیت علاوه بر این كه باعث می شود پلك ها پایین تر قرار گیرند و سطح كمتری از چشم در معرض هوا باشد، از خستگی گردن و شانه ها نیز می كاهد.
۵) مانیتور خود را طوری قرار دهید كه نور پنجره یا روشنایی اتاق به آن نتابد، هنگام كار با كامپیوتر سعی كنید پرده ها را بكشید و روشنایی اتاق را نیز به نصف وضعیت معمولی كاهش دهید، اگر از چراغ مطالعه بر روی میز خود استفاده می كنید آن را طوری قرار دهید كه به صفحه مانیتور یا چشم شما نتابد. همچنین می توانید از صفحه های فیلتر نیز بر روی صفحه مانیتور استفاده كنید. تابش نور به صفحه مانیتور سبب كاهش كنتراست و خستگی چشم می شود این مساله به خصوص زمانی كه صفحه تیره باشد شدیدتر خواهد بود.
۶) به چشمان خود استراحت دهید سعی كنید هر ۵ تا ۱۰ دقیقه چشم خود را از مانیتور برداشته و به مدت ۵ تا ۱۰ ثانیه به نقطه ای دور نگاه كنید، این كار سبب استراحت عضلات چشم می شود و همچنین به شما وقت می دهد پلك بزنید و سطح چشم شما مرطوب شود.
۷) اگر مجبورید كه متناوبا به یك صفحه نوشته و مانتیور نگاه كنید ( خصوصا در مورد تایپیست ها) ممكن است چشم شما خسته شود زیرا باید تطابق خود را تغییر دهد. برای جلوگیری از این مساله سعی كنید صفحه نوشته را در حداقل فاصله و هم سطح با مانیتور قرار دهید برای این كار می توانید از copyholder استفاده كنید.
۸) فاصله مانیتور با چشمان شما باید ۵۰ تا ۶۰ سانتی متر باشد.
۹) روشنایی و كنتراست مانیتور خود را تنظیم كنید. میزان روشنایی مانیتور باید با روشنایی اتاق هماهنگی داشته باشد. یك روش برای تنظیم روشنایی مانیتور این است كه به یك صفحه وب با زمینه سفید نگاه كنید. اگر سفیدی صفحه برای شما مثل یك منبع نور است روشنایی مانیتور زیاد است و باید آن را كم كنید. در مقابل اگر صفحه كمی خاكستری به نظر می رسد روشنایی را زیاد كنید. در مجموع روشنایی باید در حدی باشد كه چشمان شما احساس راحتی كنند.




تسلیت فرارسیدن محرم

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.........

آغاز ماه  خزان گلزار حسینی را حضور آقا امام زمان و همه شیعیان جهان تسلیت عرض می کنیم.

از خردمندی پرسیدند.....

از خردمندی پرسیدند :چگونه توانستی زندگی خود را بر پاکی بنا کنی؟

چرا این قدر آرامی؟

چه چیز سبب می شود که هیچ گاه خسته نشوی؟

چگونه است که دچار وسوسه نمی شوی؟

گفت :بعد از سال ها مطالعه و تجربه زندگی خود را بر پنج اصل بنا نهادم:

-دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم.

-دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم.

-دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم.

- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم.

-دانستم نه نیکی و نه بدی گم نمی شوند و هر نیکی و بدی سرانجام به صاحب خود باز می گردد،پس بر نیکی های خود افزودم و از بدی ها دوری گزیدم.

یه معما!!

يه آقايي ميخواد از بين سه تا خانم يکيشون رو به عنوان همسر انتخاب کنه. به هر نفر 10000 دلار ميده و ازشون ميخواد هرجور دلشون ميخواد اين پول رو خرج کنن.

اولي ميره و يه دست لباس خيلي خوشگل و گرونقيمت براي خودش ميخره به اضافه لوازم آرايش خيلي عالي و ميگه من خيلي دوستت دارم به همين خاطر دوست دارم من رو هميشه ترگل ورگل و خوشگل ببيني.

نفر دوم ميره يه دست کت و شلوار خيلي شيک از يه مارک معروف ميخره و اون رو هديه مياره براي خود مرده و ميگه من خيلي دوستت دارم و اگه پول بيشتري هم بهم ميدادي باز براي خودت خرج ميکردم.

نفر سوم ميره بازار بورس رو تحليل ميکنه و با اون پول سرمايه گذاري ميکنه. چند روز بعدش سهامش ميشه دو برابر. نصف سهام رو ميفروشه و پنج هزار دلار مرده رو بهش ميده و ميگه پنج هزار دلار ديگه رو هم سرمايه گذاري کرده براي آينده و به اسم دو نفرشون.

به نظر شما اون مرد کدوم يک از اين خانم ها رو به عنوان همسر انتخاب ميکنه؟

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.                                                                                                   

 دوستدارتو : بابالنگ دراز

 

اکتشافات تاریخی

اکتشافات تاریخی (نویسنده: محسن سعیدی

مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه اختراع شد!!

زن مکالمه را کشف و شایعه را اختراع کرد!!

مرد قمار را کشف کرد و کارت های بازی اختراع شد!!!

زن کارت های بازی را کشف و جادوگری را اختراع کرد!!!

مرد کشاورزی را کشف کرد و غذا اختراع شد!!!

زن غذا را کشف کرد و رژیم غذایی  را اختراع کرد!!!

مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد!!!

زن عشق را کشف کرد و ازدواج اختراع کرد!!!

مرد تجارت را کشف کرد و پول اختراع شد!!!

زن پول را کشف کرد و خریدن را اختراع کرد!!!

از آن به بعد مرد چیزهای بسیلری را کشف و اختراع کرد!!!

ولی زن همچنان مشغول خرید بود!!!!!

 

واژگان از ویر رفته

واژگان از ویر رفته:

بُشمه:کناره های ساختمان های قدیمی که معمولا بوسیله "گینه" و "سُکُل" درست می شد.

گینه: گَوَن

سُکُل:قطعه چوب نسبتا کلفت که اندازه آن از دو متر تجاوز نمی کند.

اُفتین: آستین

شیوِس:(shives) : به هم خورد،دچار دگرگونی شد. مانند: دِلُم شیوس (یعنی حالم به هم خورد)

قُرقُری: گلوگاه . مانند : تا دَس نَنُم قُرقُریت !!(یعنی: تا خفه ات نکنم!!)

رُهبال: کناره. مانند: گانه بُوَر رُهبا لل جو بچارن.( یعنی : گاو را برای چرا به کناره های جوی آب  ببر)

زاگه:(zagah): خرابکاری. مانند: دوواره کُرکه زاگه کِه.(یعنی: پسر بچه دوباره خرابکاری کرد(البته در گهواره!!) )

هُلمون:(holmoon): خراب. مانند: بارون زی بُشمیه یَله هلمون کِه.(یعنی : باران آمد و کناره های ساختمان را ویران کرد!)

ریت:چیدن تمام و کمال محصول از کف، بی محصول. مانند : چپونَل علف باغِ ریت کردن.( یعنی چوپان ها علف باغ را از کف چیدند!)

وَرپُکِسه:(varpokehse): این جمله است کلمه نیست!! وبه معنی:الهی که بترکد می باشد. مانند: ورپُکِسه وَرُم گُرُه( یعنی :"ورپکسه" از پیشم فرار کرد)

گُرُه:(goroh): فرار کرد. مانند:  اینگا بند تُنبونِ گُرُهدَیه .( یعنی: مانند بند تنبانی است که فرار کرده!! یک جمله کنایی است و کنایه به این است که شخص یک جای خاص نیست و مانند باد صبا هر دم طرفی است!)

لُک نادَن: دارای دو معناست:1- ول گشتن 2- جنباندن. مانند: کُه کم لُک بِنه( یعنی : پسر کمتر ول بگرد)

ذکر این نکته در پایان سخن ضروری است که: این واژگان در روستا  دیگر رنگ و بویی ندارند و متاسفانه باید گفت که ادبیات لری در ترقی معکوس است، و تاکنون کسی در اندیشه بقای این زبان و ادبیات غنی بر نیامده و حرکت های کوچکی هم اگر صورت گرفته مانند شمعی در تاریکی می ماند که با باد ورزان بسیار ملایمی خاموش می شود!

آدَما گپ که بِرَهدِن ز میون                نَه گپی مَندُ نه اَلصی نه زَبون     (حساب)

تصاوير زيبا ازهواي باراني فلارد

تصاوير زيبا ازهواي باراني فلارد(فرستنده:فاطمه سليماني)


به تعداد راه هاي رسيدن به خدا راه براي باهوش شدن وجود دارد!!

به تعداد راه های رسیدن به خدا، راه برای باهوش شدن در این دنیای پر از رقابت وجود دارد. انجام بعضی از آنها کمی تا قسمتی و انجام بعضی دیگر اثر فراوانی روی توانایی مغز شما دارند. در ادامه با ما باشید تا بعضی از آنها را معرفی می کنیم.

محیط کارتان را تغییر دهید

توصیه های بسیاری برای ورزش کردن شده است. ما هم یک توصیه دیگر می کنیم. فعالیت های ورزشی نه تنها ذهن شما را خالی و آماده به کار می کند، بلکه هوش شما را نیز ارتقا می بخشد. در مطالعه ای که توسط دانشگاه ساوت کارولینا انجام شده است، با ورزش کردن تعداد میتوکندری ها (یکی از اجزای سلول که مسئول تولید انرژی است) نه تنها در عضلات افزایش می یابند که در سلول های مغز نیز تعداد آنها بالا می رود. این قضیه باعث می شود که مغز شما سریع تر و موثرتر کار کند. زمانی که تصمیم به ورزش گرفتید، به تغذیه تان نیز توجه کنید. غذاهایی که گرسنگی را رفع کند، لزوما هوش شما را بالا نمی برد. ماهی، میوه های توتی (Berry) و آنتی اکسیدان ها از زوال عقل جلوگیری می کنند، روغن اومگا-۳ می تواند بازسازی سلول های مغزی را افزایش دهد و بالا نگه داشتن قند خون در طول روز با خوردن شیرینی عملکرد مغز شما را بالا می برند.

نکته: خوردن شیرینی جات فراوان در طولانی مدت ریسک ابتلا به دیابت را افزایش می دهد. پس اگر طول عمر طولانی می خواهید، از خوردن آنها پرهیز کنید. فقط در زمان هایی که کار ذهنی شدید (یادش به خیر، جلسه کنکور!) دارید، قند خون را بالا نگه دارید، یا اگر چند ساعت روی یک مشکل گیر کرده اید و راه دیگری به ذهن تان نمی رسد، از سر آن کار برخیزید و کمی شیرینی، شکلات و اگر هیچ نبود، آب قند! بخورید و پر انرژی به سر کار برگردید.

در آخر هم، هر چند وقت یک بار سری به فست فود کثیف جنوب شهرتان بزنید! زیرا مطالعه ای نشان داده است که بعضی باکتری هایی که در محیط های کثیف یافت می شوند، می توانند سرعت عمل مغز را بالا ببرند!

در مطالعه بالا که روی موش ها انجام شده، هوش موش ها بر اساس سرعت پیدا کردن مسیر خروج در یک ماز (maze) پیچ در پیچ سنجیده می شده. زمانی که غذای موش ها به باکتری مایکوباکتریوم واکا آلوده شده، سرعت پیدا کردن مسیر دو برابر سریع تر شده است. پس از بررسی متوجه شده اند که این باکتری با تحریک سیستم ایمنی موش ها، نهایتا منجر به فعال شدن دسته ای از نورون ها (سلول های عصبی) در مغز می شده است و موش ها باهوش تر می شده اند.

همین جا این را هم بگویم که یکی از هم خانواده های باکتری بی خطر مایکوباکتریوم واکا، مایکوباکتریوم توبرکلوزیس است که عامل بیماری توبرکلوز یا همان سل محسوب می شود. پس این راه را با مسوولیت خودتان انجام دهید و مراقب باشید باکتری را اشتباهی نگیرید. بعدا نگویید نارنجی ما را سراغ یک رستوران غیربهداشتی فرستاد و بلایی سرمان آمد.

ادامه نوشته

معرفی تارنما

معرفی تارنما(سایت)

http://matma.ir

برای اینکه بتوانید از سرعت واقعی اینترنت خود اطلاع داشته باشید با ورود به این سایت می توانید به مقصود خود برسید.

http://www.civilica.com

این تارنما یک دایره المعارف تخصصی برای کلیه رشته های علوم است،این تارنما همچنین شامل بیشتر مقالاتی است که در کنفرانس ها و همایش های ایرانی ارائه می شوند شما می توانید با عضویت در این تارنما به مقالات مورد نظر دسترسی پیدا کنید. این تارنما همچنین کنفرانس ها و همایش های داخلی و خارجی که برگزار شده اند یا درآینده برگزار خواهند شد را معرفی می کند.

http://www.bananews.ir

اگر علاقه مند به معماری و شهرسازی هستید ،یا اگر می خواهید از آخرین صنعت ساختمان با خبر شوید به این تارنما سر بزنید.

http://www.socialsciences.ir

این تارنما مخصوص علاقه مندان به علوم انسانی و علوم اجتماعی است. این تارنما به معرفی نظریه های جامعه شناسی ،زندگی نامه اندیشمندان مربوط یه این حوزه ها ،جامعه شناسی ،جمعیت شناسی و مردم شناسی و ...... پرداخته است.

http://artificial.ir

علاقه مندان به هوش مصنوعی می توانند از طریق این تارنما به اطلاعات و مطالب با ارزشی در حوزه هوش مصنوعی دسترسی پیدا کنند. این تارنما مطالبی را در حوزه های هوش محاسباتی ،الگوریتم ها،داده کاوی،پردازش تصویر،پردازش صوت و....ارائه می دهد.

درسی از توماس

درسی از توماس(نویسنده:زهره سعیدی.دانشجوی راهنمایی و مشاوره دانشگاه شهید چمران اهواز)

ادیسون در سن پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و در آمد سرشارش را در آزمایشگاه بزرگ و مجهزش هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود.هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.در همین روز ها بود که نیمه های شب از آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمان هاست.آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع ادیسون رسانده شود.پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند.لذا از بیدار کردن پدرش منصرف شدو خودش را به محل حادثه رساند. او با تعجب دید که پدرش در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. وقتی پدر ،پسرش را دید با صدای بلند و سرشار از شادی گفت:پسر تو اینجایی! می بینی چقدر زیباست!رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است ! خیلی زیباست!کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره ی زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره ی زیبایی را خواهد داشت.اینگونه نیست پسرم؟ پسر حیران و گیج حواب داد: پدر تمام زندگی ات در آتش میسوزد!.پدر گفت: پسرم از دست من وتو کاری بر نمی آید مامورین هم تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ای است که دیگر تکرار نخواهد شد. در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نوسازی آن فردا فکر می کنیم الان موقع این کار نیست. به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت.توماس آلوا ادیسون سال بعد مجدداً در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود اما همان سال یکی از بزرگترین اختراعات بشری یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود.آری او گرامافون را یکسال بعد از آن واقعه اختراع نمود.

در چنین دنیایی چقدر راحت می‌‌شود زورگو بود...

در چنین دنیایی چقدر راحت می‌‌شود زورگو بود...(داستان کوتاهی از چخوف)

همین چند روز پیش، پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسویه حساب كنم . به او گفتم:بنشینید می‌‌‌‌دانم كه دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق كردیم كه ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟
- چهل روبل .
- نه من یادداشت كرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه كنید: شما دو ماه برای من كار كردید.
- دو ماه و پنج روز
- دقیقاً دو ماه، من یادداشت كرده‌‌‌ام. كه می‌‌شود شصت روبل. البته باید نُه تا یكشنبه از آن كسر كرد. همان طور كه می‌‌‌‌‌دانید یكشنبه‌‌‌ها مواظب "كولیا" نبودید و برای قدم زدن بیرون می‌‌رفتید. سه تعطیلی . . . "یولیا واسیلی ‌‌‌‌اونا" از خجالت سرخ شده بود و داشت با چین‌‌های لباسش بازی می‌‌‌كرد ولی صدایش درنمی‌‌‌آمد.
- سه تعطیلی، پس ما دوازده روبل را می‌‌‌گذاریم كنار. "كولیا" چهار روز مریض بود آن روزها از او مراقبت نكردید و فقط مواظب "وانیا" بودید فقط"وانیا" و دیگر این كه سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌‌‌ها باشید. دوازده و هفت می‌‌شود نوزده. تفریق كنید. آن مرخصی‌‌‌ها ؛ آهان، چهل و یك‌ ‌روبل، درسته؟
چشم چپ "یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا" قرمز و پر از اشك شده بود. چانه‌‌‌اش می‌‌لرزید. شروع كرد به سرفه كردن‌‌‌‌های عصبی. دماغش را پاك كرد و چیزی نگفت.
- و بعد، نزدیك سال نو شما یك فنجان و نعلبكی شكستید. دو روبل كسر كنید . فنجان قدیمی‌‌‌تر از این حرف‌‌‌ها بود، ارثیه بود، امّا كاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه حساب‌‌‌‌ها رسیدگی كنیم. موارد دیگر: بخاطر بی‌‌‌‌مبالاتی شما "كولیا" از یك درخت بالا رفت و كتش را پاره كرد. 10 تا كسر كنید. همچنین بی‌‌‌‌توجهیتان باعث شد كه كلفت خانه با كفش‌‌‌های "وانیا"
فرار كند شما می‌‌بایست چشم‌‌هایتان را خوب باز می‌‌‌‌كردید. برای این كار مواجب خوبی می‌‌‌گیرید. پس پنج تا دیگر كم می‌‌كنیم. در دهم ژانویه 10 روبل از من گرفتید... " یولیا واسیلی ‌‌‌‌‌‌اِونا" نجواكنان گفت: من نگرفتم.
- امّا من یادداشت كرده‌‌‌ام .

- خیلی خوب شما، شاید?
- از چهل ویك بیست و هفت تا برداریم، چهارده تا باقی می‌‌‌ماند. چشم‌‌‌هایش پر از اشك شده بود و بینی ظریف و زیبایش از عرق می‌‌‌درخشید. طفلك بیچاره !
- من فقط مقدار كمی گرفتم . در حالی كه صدایش می‌‌‌لرزید ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم . . . ! نه بیشتر.
- دیدی حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده تا به كنار، می‌‌‌كنه به عبارتی یازده تا، این هم پول شما سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا . . . یكی و یكی.
- یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جیبش ریخت .
- به آهستگی گفت: متشكّرم!
- جا خوردم، در حالی كه سخت عصبانی شده بودم شروع كردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق.
- پرسیدم: چرا گفتی متشكرم؟
- به خاطر پول.
- یعنی تو متوجه نشدی دارم سرت كلاه می‌‌گذارم؟ دارم پولت را می‌‌‌خورم؟ تنها چیزی می‌‌‌توانی بگویی این است كه متشكّرم؟
- در جاهای دیگر همین مقدار هم ندادند.
- آن‌‌ها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم به شما حقه می‌‌زدم، یك حقه‌‌‌ی كثیف حالا من به شما هشتاد روبل می‌‌‌‌دهم. همشان این جا توی پاكت برای شما مرتب چیده شده. ممكن است كسی این قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نكردید؟ چرا صدایتان در نیامد؟ ممكن است كسی توی دنیا این قدر ضعیف باشد؟
لبخند تلخی به من زد كه یعنی بله، ممكن است. بخاطر بازی بی‌‌رحمانه‌‌‌ای كه با او كردم عذر خواستم و هشتاد روبلی را كه برایش خیلی غیرمنتظره بود پرداختم. برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس، گفت: متشكرم! پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فكر كردم: در چنین دنیایی چقدر راحت می‌‌شود زورگو بود...

سپاس

سپاس فراوان ازهمه  نویسندگان وبلاگ ابواسحاق بختیاری که از ابتدا تا کنون با ما بوده اند و خواهند بود:

-          جناب آقای دکتر زریر سعیدی (عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات کشاورزی چهارمحال بختیاری و استاد دانشگاه)

-          جناب آقای دکتر صادق کریمی(استادیار اقلیم شناسی گروه جغرافیای دانشگاه شهید باهنر کرمان)

-          جناب آقای دکتر عیسی مرادی(دانشجوی دکتری مشاوره دانشگاه اصفهان)

-          جناب آقای دکتر کرامت الله سعیدی(دانشجوی دکتری گیاهان دارویی تربیت مدرس تهران)

-          جناب آقای دکتر محمد براتی(دانشجوی دکتری شیمی دانشگاه تهران)

-          سرکار خانم دکتر راضیه نجفی (دانشجوی پزشکی دانشگاه اصفهان)

-          سرکار خانم دکتر فاطمه سلیمانی(دانشجوی دامپزشکی دانشگاه شهرکرد)

-          سرکار خانم  زهره سعیدی(دانشجوی راهنمایی و مشاوره شهید چمران اهواز)

-          سرکار خانم زهرا سعیدی(دانشجوی کارشناسی پرستاری دانشگاه اصفهان)

-          جناب آقای محسن سعیدی( دانشجوی کارشناسی ارشد پرستاری شهید بهشتی تهران)

-          جناب آقای مهندس علی سعیدی(دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی پزشکی دانشگاه تهران)

-          جناب آقای حجت الله سعیدی( دانشجوی کارشناسی ارشد میکرو بیولوژی دانشگاه آزاد شهرکرد)

-          جناب آقای مقداد اقبال سعیدی(دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات دانشگاه شهرکرد)

  

به جمع نویسندگان ما بپیوندید(connect to our group!)

 با سپاس: ابواسحاق بختیاری

با نخبگان روستا(دکتر فرهاد براتی)

با نخبگان روستا : دکتر فرهاد براتی

نام: فرهاد                 نام خانوادگی :براتی          نام پدر: علی            سال تولد:1358

محل کار: دانشگاه کارولینا-کلمبیا ،گروه مهندسی برق

تحصیلات:

-دکتری تحصصی(PhD) برق قدرت (دانشگاه صنعتی شریف)

-کارشناسی ارشد مهندسی برق قدرت (دانشگاه شریف)

-کارشناسی مهندسی برق (الکترونیک) (دانشگاه صنعتی مالک اشتر)

افتخارات:

-          نفر اول فارغ التحصیلان دوره کارشناسی(83 نفر)

-          نفر اول آزمون دکترای تخصصی

-          رتبه 268کنکور سراسری

-          گذراندن فرصت مطالعاتی در دانشگاه کمبریج

-          بورس تحصیلی دانشگاه کارولینا-کلمبیا

 

تجربیات آموزشی و علمی:

-          استاد یار دانشگاه شریف

-          استاد مشاور پایان نامه های ارشد

 

ما به داشتن چنین نخبگانی به خود می بالیم و ادامه دهنده راهشان هستیم.

دانستنی هایی پیرامون بیماری ام اس

دانستنی هایی پیرامون بیماری ام اس(نویسنده:حجت الله سعیدی.دانشجوی ارشد فیزیولوژی دانشگاه آزاد شهرکرد)

 -اپیدمی­شناسی MS

MS یک بیماری تازه شناخته­شده­است. تعدادکمی از موارد MS در آغاز قرن نوزدهم گزارش شده­بودند، ولی این سلول بعنوان یک سلول بالینی در اواخر سال 1860 شناسایی شد. درحال­حاضر، این سلول یکی از شایع­ترین سلول­های نرولوژیکی است . درسراتاسر جهان، حدود 2.5 میلیون مورد MS گزارش شده­است و شیوع  و فراوانیسلول 7در هر 100000 و 120درهر 100000است، ضمن این که خطر بروز آن در زندگی 1 در 400 است. تنوع جغرافیایی وسیعی ذر  فراوانی MS وجوددارد، بطوری که در اروپای شمالی ، استرالیای جنوبی، و بخش میانی آمریکای شمالی و انگلستان به اوج خودمی­رسد . در انگلستان، شیوع MS تقریباً یک مورد در هر 800 نفر و در اروپای شمالی یک در هر 1000 نفر است. مقالات زیادی ر مورد فراوانی و شیوع MS در کشورهای درحال­توسعه چاپ شده­اند. بهرحال، یک مطالعه­ی جدید روی 430 بیمار مبتلا به MS در جنوب آفریقا و بر مبنای پرسش­نامه­هایی که بیماران پرکرده­بودند یافته­هایی مشابه به مقالات را نشان می­دادند.

طبق مطالعات اخیر، MS شایع­ترین سلول CNS با منشای التهابی و دمیلینه­کننده است، و ضمناً شایع­ترین ناهنجاری نرولوژیکی در جوانان محسوب­می­شود. شروع آن معمولاً بین 40-20 سالگی است، ولی 5%ی بیماران قبل از سن 16سالگی تشخیص داده­می­شوند. زنان بیشتر از مردان مبتلا می­شوند، به طوری که نسبت 2:1 هست. حساسیت به MS بین گروه­های نژادی فرق دارد. سلول در میان جمعیت­های امریکای شمالی و جنوبی ، چینی­ها، ژاپنی­ها، سیاه­پوستان آفریقایی، و نیوزلندی­ها نادراست. این تفاوت حساسیت به MS منجر به انتشار جغرافیایی غیریکنواخت  سلول شده­است. بهرحال، مطالعات انجام­شده روی فراوای حاکی از فراوانی کمتر MS درمیان سفیدپوستان خارج از اروپا نسبت به بخش­های دیگر اروپای شمالی است، و افزایش حساسایت در سیاه­پوستان نسل اول آنگلستان را نشان می­دهد. یکی از توضیحات احتمالی برای تفاوت­های این بررسی­ها شناسایی بهتری است که در کشورهای توسعه­یافته دیده­می­شوند. این نکته نمی­تواند این پدیده­ را توجیه کند که افراد انگلیسی زبانی که در بزرگسالی به جنوب آفریقا مهاجرت می­کنند در مقایسه با آن­هایی که در کودکی مهاجریت کرده­اند در خطر بیشتری برای ابتلا به MS هستند. این یافته­ها حاکی از آن است که یک فاکتور محیطی می­تواند برای پیشرفت سلول دخیل باشد.

- انواع MS

تعدادی از فرم­های شناخته­شده­ی بین­المللی از MS وجوددارند، مثل (RRMS)  relapsing remitting ms    ، MS پیشرونده­ی ثانویه (SPMS)، و MS پیشرونده­ی اولیه(PPMS) . حدود 80% افرادی که درگیر MS هستند به RRMS دچارند. 50%ی این بیماران در عرض 10 سال بعد از شروع سلول به SPMS مبتلا می­شوند. 20-10%ی دیگر افراد مبتلا به MS به PPMS دچارند.

بیماران مبتلا به MS یک سری عودسلول را تجربه می­کنند، که با بهبودی کامل یا جزئی علائم دنبال می­شود. مدت و تکرار عودها فرق دارد، و بهبودی می­تواند سریع یا تدریجی باشد.

SPMS با پیشرفت دائمی تحلیل نرولوژیکی همراه است. بیماران ممکن است چندین بار عودسلول را تجربه کنند، بهبودی­های کمی داشته باشند ، ولی ممکن است این­ها دیده­نشوند.

PPMS با پیشرفت تدریجی سلول همراه است که منجر به کاهش قابلیت­های فیزیکی بیماران می­گردد. این بیماران تنها دوره­های کوتاه بهبود کم علائم را تجربه می­کنند.

-علائم

بیماران  مبتلا به MS دچار تحلیل هر نوع عملکردی می­شود که با CNS کنترل می­شود. خصوصیات بالینی عبارتند از از دست­رفتن حس، ضغف عضلانی، spasticity، تحلیل بینایی، عدم هماهنگی، آسیب ذهنی، درد، و برهم­خوردن مثانه و شکم. بیشتر بیماران دچار خستگی می­شوند که با افزایش دمای بدن همراه است. بیماران مبتلا به MS خیلی دیر برای انجام وظایف ذهنی و جسمی بهبودمی­یابند. در اصل، علائمی مثل آسیب ذهنی ، خستگی، spasticity ، تریمورهای آتاکسیا، quadriparesis پیشرفته، درد، افسردگی می­توانند شدیدباشند. طول­عمر بیماران مبتلا به MS حداقل 25سال بعد از شروع سلول است، و بیشتر بیماران به دلایل غیرمرتبط می­میرند.

 

 

                                          صبور باید بود اما مصمم

صبور باید بود اما همیشه مصمم(نویسنده:بختیاری)

 دو قطره آب اگر در کنار هم قرار بگیرند چه می کنند؟

جواب:آنها تصویر قطره ی دیگر را در خود دیده و به هم می پیوندند و یک قطره یزرگتر تشکیل می دهند.


اگر چند سنگ به هم نزدیک شوند چه می شوند؟

جواب:آنها هیچگاه با هم یکی نمی شوند. شاید تصویر سنگ دیگر را تا حدودی در خود ببینند.

هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم فهم دیگران برایمان مشکل تر است و درنتیجه احتمال بزرگتر شدنتان کاهش می یابد.

مهارتهایی که ما را در جهت آرامش ،بزرگوارتر و اجتماعی تر شدن کمک خواهد کرد را به یاد داشته باشیم:

نرمی،بخشش، مدارا،پشتکار
حال بیایید پاسخ این سوال ها  رابیابیم: چه چیز سخت تر و مقاوم تر است:آب یا سنگ؟

اگر سنگی از کوه سرازیر شود و به مانعی برخورد کند چه می شود؟

-اگر مانع کوچک باشد از روی آن عبور می کند.

-اگر متوسط باشد آن را در هم می شکند.

-اگر بزرگ باشد پشت آن می ایستد تا تقدیر بعدی چه باشد.

اما آب چه می کند؟
ابتدا سعی می کند مانع را با خود همراه کند. اگر نتوانست آنگاه بدون دردسر به دنبال فرار از کوچگترین روزنه بر می گردد و اگر نتوانست صبر می کندتا به اندازه کافی قوی شود آنگاه از روی آن مانع عبور می کند یا مانع را در هم می  شکند.

آب در حین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سرسخت تر و در رسیدن به هدف لجوج تر و مصمم تر است، سنگ پشت اولین مانع جدی می ایستد ولی آب راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی باید معنای واقعی سرسختی و استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت جستجو کرد، گاهی لازم است کوتاه بیایی و گاهی نگاهت را به سمت دیگری بدوزی.

صبور باید بود اما همیشه مصمم.

برد سُمه سه پهسون

صدای "بار و بور گله گا" بلند می شود کاسه صبر گاوها لبریز شد تا این که "گاپون" می آید و با فریادهای "ووهَه ووهَه" گله گا را پیش می اندازد و خود در پس .

در پایین دست روستا چند پسر بچه گونی به دست و با ذوق و شوق فراوان به دنبال "تپاله" می گردند تا مادران با سوخت آن ها "نون تیری" بپزند و با دودآن ها "پَشقه شوها" را فراری دهند.

آن طرف دیگر صدای "گاله" بلند می شود گمان می رود که "مات گندم" به سر رسیده و "پُهلک "دوار "دروگر "بر پا شده است.

در دور دست چند پسر بچه پیداست که قصد "انجیر رفتن" دارند و ذهن آن ها مدام درگیر کشیدن نقشه های پیاپی است ،نقشه فرار از گزند "گُرز جمشید وار" چوپانان و راهزنی بی دریغ آن ها و گرفتن تمام و کمال انجیرها.

از بلندای کوه کمانه کاروانی با بارهای "گینه شِلال "بر پشت خران در حال پیشی گرفتن از یکدیگر هستند ناگهان  خری به "تُر" می افتد و خری سودای "سُر" در سر می پروراند.

جلوی ایوان ها مالامال "گینه" شده است و زنان دیگر خیالشان راحت شده که "تَشِ چاله هاشان "سرد نمی شود و بوی "گِوِری" و" مُشتَک" در خانه دوباره به راه می افتد.

در راه باریک رو مدرسه چند دانش آموز در حال "گپ" زدن هستند که ناگهان صدای "خِر و دِر" سگی به گوش می رسد کیف را می گذارند و جان را بر می دارند و الفرار،اما این ماجرا به خوبی و خوشی تمام نمی شود و نقش دندان های سگ بر بدن بخت برگشته ای می مانَد.

صدای مادری سکوت خانه را به هم می ریزد:"درد بچیل مردم زی وِت"،او در حال "پرُ پکان" سر دختر است و با پیدا کردن هر "شش" ناخن ها به کار می افتند و قتل عام" شش" ها شروع می شود!

"بردِ سُمه سه پِهسون      کُفه کُرُمه تو بِهسون" این زمزمه های تکراری یک مادر است که پس از هر بار تکرار بچه را از درون "سُمه ای" که  بین سه دهانه "اِشکَفت "وجود دارد می گذراند و امیدوار به رحمت الهی است که هر چه زودتر بیماری فرزندش بهبود یابد.

نه سلامم  نه علیکم ....

نه سلامم  نه علیکم
نه سپیدم   نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم  نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی  بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....

 

گرامی داشت سالروز پرواز ملکوتی "کوگ تاراز"

12 آبان سالروز پرواز  ملکوتی "کوگ تاراز" آ بهمن علاء الدین ،سلطان آواز بختیاری را گرامی می داریم.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

زندگي زيباست......

زندگي زيباست چشمي باز كن

گردشي در كوچه باغ رازكن

هركه چشمش در تماشا نقش بست

عينك خودبيني خود را     شكست

گر تو را نور يقين پيدا شود

مي تواند زشت هم زيبا شود

تفکر به شیوه نوابغ

تفکر به روش نوابغ(۱) {نویسنده:عیسی مرادی . دانشجوی دکترای مشاوره دانشگاه اصفهان}

"حتی اگر نابغه نباشید، می توانید از استراتژی های نابغه هایی مانند ارسطو و انیشتین استفاده کنید تا قدرت ذهن خلاق خود را برای داشتن آینده ای بهتر به کار بگیرید.

راهبردهای زیر شما را تشویق به تفکر موثر در رسیدن به راه حل مشکلات می کنند. "این استراتژی به سبک های تفکر نوابغ و دانشمندان خلاق در علم، هنر و صنعت در طول تاریخ متداول است".

-1  با دیدی متفاوت به مشکلات موجود در زمینه های مختلف بنگرید.
دیدگاه های جدیدی بیابید که هیچ کس دیگر پیدا نکرده .

لئوناردو داوینچی معتقد بود که به دست آوردن دانش مربوط یک مسئله، با آموختن راه های مختلف بازسازی آن مسئله آغاز خواهد شد. او بر این عقیده بود که اول نگاه به مسئله جانبدارانه و تعصب آمیز بود. اغلب، مشکل خودش بازسازی می شود و به یک مشکل جدید تبدیل می شود.

-2تجسم کنید!

وقتی که انیشتین به یک مسئله فکر می کرد، همیشه تدوین و فرموله کردن موضوع به روش های مختلف موجود و نیز استفاده از دیاگرام ها را ضروری می دانست. او راه حل ها را تجسم می کرد و اعتقاد داشت که کلمات و اعداد، نقش عمده ای در روند تفکر وی ندارند.

3. تولید کنید!
مشخصه متمایز نابغه بودن، بهره وری است.

توماس ادیسون 1093 حق انحصاری اختراع داشت. او بهره وری را با دادن ایده های مختلف به خود و همکارانش تضمین می کرد. یکی از اساتید دانشگاه کالیفرنیا در یک مطالعه روی 2036 دانشمندان در طول تاریخ، متوجه شد که مورد توجه ترین دانشمندان نه تنها کارهای بزرگی انجام داده اند، بلکه کارهای "بد" بزرگی نیز انجام داده اند! آنها در راه رسیدن به مراتب بالا، از شکست یا رسیدن به نتایج نامطلوب هراس ندارند.

4. ترکیبات جدید بسازید.

ایده ها، تصاویر و افکار را به صورت های مختلف بارها و بارها ترکیب کنید، بدون توجه به این که چه قدر عجیب یا نامتداول باشند.
قوانین وراثت که اساس علم مدرن ژنتیک است، از ایده های راهب اتریشی، جورج مندل، گرفته شده است که ترکیب ریاضیات و زیست شناسی را برای ایجاد یک علم جدید به کار گرفت.

اصطلاحات رایج در روستا

در این نوشتار کوشش شده است  برخی از اصطلاحات  رایج در روستا را برای خوانندگان بزرگوار بیان شود.

گفتنی است که معنای تحت الفظی بعضی از این اصطلاحات در برخی موارد مشکل به نظر می رسد ،بنابراین ما فقط به موارد کاربردآن ها  بسنده  کردیم و باقی کار  را به عهده شما گذاشته ایم.

توضیح اینکه اکثر این اصطلاحات را زنان در موارد:جنگ و نزاع بین دو یا چند زن- جنگ مادر با فرزند به کار می برده اندو چون سلاحی غیر از زبان نداشتند صلاح را به کاربرد این واژگان می دیدند!!!به قول سعدی:هر که دست از جان بشوید/هرچه در دل دارد بگوید ،که مصداق همین سخن آخر است.

- اَی قُوَتُم بی:(I love you very muh)

- اُم م خُدا دی وِت نَخا:( در مواردی به کار می رود که انتظارات شخص براورده نشده یا از دست کسی ناراحت شده باشد!)

- تا پُرِ مالِت نَکُنُم: (هنگامی که قصد بازی کردن با آبروی شخص باشد این اصطلاح به کار برده می شود!)

- اَی تَش کِرِ دُرُیَلِت بیُفته:(معمولا هنگام شنیدن مبالغه و غلو زیاد این اصطلاح به کار برده می شود!)

 - آل او سَرُ پوکالِتِ بِزَنه:(معمولا در مواجهه با انسان های کریه المنظر و بد شمایل و به هم ریخته به کار برده می شود!)

 - آلبُرده مُشو: (جا و زمان خاصی برای کاربرد ندارد ،به هرکس و هرچیز با منظور یا بی منظور اطلاق می شود!!)

 -تپ تَپو گامبو:(اشاره به انسان خیلی چاق!)

 -جونِ گُلالَلِ حولوت:(مهر تایید بردرستی سخن ،البته به تمسخر!)

 - اَی بَوم بسوسه: (هنگام مواجهه شدن با وقایع غیر منتظره به کار می رود!)

 - تُرُ بوت جَم اووه :(هنگام نارضا یتی پدر یا مادر از فرزند سر به هوای خویش به کار برده می شود!)

 - شَو بیی به خو خوت: (درجه زشتی شخص در اینجا چنان زیاد است که هیچ کس تاب دیدنش در خواب را هم ندارد!)

 در پایان باید گفت :تا متکلم را عیب نگیرند سخنش صلاح نپذیرد. منتظر نظرات گرمتان هستیم.

 

تن پوش مردان وزنان بختیاری

تن پوش مردان وزنان بختیاری(نویسنده:بختیاری)

تن پوش زنان بختیاری

1-    پوشش سر" لچک و مینا" لچک کلاهی است که زیر مینا استفاده و با انواع سکه‌های قدیمی، مروارید، سنگ و پولک تزیین می‌شود و انواع مختلف دارد. سیخکی، ریالی، صدف، که رایج ترین آن ریالی می‌باشد که از سکه‌های قدیمی استفاده می‌شود.


 2-"   مینا" روسری از جنس حریر و ابعاد بسیار زیاد به‌شکل مستطیل است که به‌صورت بسیار خاصی بسر می‌کنند مینا را با سنجاق محکم به توسط بندی از یک‌سوی لچک به‌سوی دیگر آن از پشت سرشان می‌آویزند که به آن "سیزن"گفته می‌شود.وبعد موهای جلوی سر را تاب می‌دهند و از زیر لچک بیرون می‌آورندودر پشت مینا پنهان می‌کنند وآن موهارا"تُرنه"مینامند وبامهره‌هایی با رنگ‌های مختلف آن را تزئین می‌کنندکه جلوه‌ای خاص به زیبائی مینا می‌دهد.


 3-   تن‌پوش زنان بختیاری پیراهنی است بنام "جومه" یا "جُوه" این پیراهن معمولاً دو چاک در اطراف کمر دارد و تا پایین کمر می‌رسد و زیر آن دامن بسیار پرچینی به نام "شولارقری یا تنبون قری" می‌پوشند که برای تهیه‌ آن گاه از ۸ تا ۱۰ متر پارچه استفاده می‌شود.

 4-   جلیقه (جلیزقه) روی پیراهن پوشیده می‌شود که از جنس مخمل است. همچنین زنان بازوبندی (بازی‌بند) نیز بدست می‌کنند که با مهره‌های رنگی و سنگ تزیین می‌شود.

البته استفاده از آن خیلی عام نیست و بیشتر در عروسی پوشیده می‌شود.
  
5-رنگ لباس زنان بختیاری الهام‌ گرفته از طبیعت است. زنان و دختران جوان در لباسهای خود از رنگ‌های روشن استفاده می‌کنند ورنگ لباس خانم‌های مسن، تیره‌است به‌دلیل احترام به سن و سال آن‌ها.

تن پوش مردان بختیاری

1-   سرپوش مردان بختیاری کلاهی نمدی است که به آن کلاه خسروی هم گفته می‌شود وبه رنگ‌های مشکی و قهوه‌ای روشن و تیره سفید.


2-مردان بختیاری پیراهنی بنام "چوقا"به تن می‌کنند که دست بافت زنان عشایر است که از پشم بز به دو رنگ سیاه و سفید تهیه می‌شود و خاصیت ضد باران دارد و گرما را در زمستان نگه ‌می‌دارد و در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ می‌کند. نقش‌های چوقا، ستون‌هایی کوتاه و بلند هستند و طرح این ستون‌ها رااز ساختمان‌های دوره هخامنشی می‌دانند.

 3- پوشش پایین تنه از شلواری به نام "شولار دبیت" به رنگ مشکی استفاده می‌شود که گشاد و بسیار آزاد است .وپوشش پا گیوه‌است که در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ می‌کند و در زمستان گرما را نگه می‌دارد.

چرا شاهنامه آخرش خوش است

چرا شاهنامه آخرش خوش است؟(نویسنده:مقداد اقبال سعیدی)

شاهنامه آخرش خوش است. این مثل یکی از مشهورترین ضرب المثل های فارسی است و مفهوم آن با مجاز به علاقه ی تضاد اشاره ای طنز آمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد و معادل آن ضرب المثل "جوجه را آخر پاییز می شمارند" است در این نوشتار به اختصار در باره ی علت ساخته شدن و رواج ین نوشته سخن خواهیم گفت.

معروفترین و شاید پذیرفتنی ترین آنها این است که چون در تسلسل موضوعات داستانی شاهنامه آخرین قسمت آن مربوط به شکست پادشاهی ساسانیان در زمان یزدگرد سوم در مقابل اعراب وبه سر رسیدن اوج اقتدار ایرانیان  است و کلمه ی خوش در این ترکیب به معنای ناخوش و بد فرجام بکار رفته است.

در تفسیر دیگری این مثل به هجونامه ای که فردوسی پس از پایان کار شاهنامه در مورد سلطان محمود سروده مرتبط انگاشته شده. شاهنامه ای که با مدح محمود آغاز شده بود(شروع به ظاهر خوش) با هجو او(بدی عاقبت) به پایان رسید.

اگر شاه را شاه بودی پدر        به سر برنهادی مرا تاج زر

اگر مادر شاه بانو بدی            مرا سیم و زر تا به زانو بدی

یقینم که شه نانوازاده است      به جای طلا نقره ام داده است

بعضی خوشی را در این ترکیب به معنای ظاهری دانسته و تاکید  آنها بر پیروزی نیروهای نیکی(ایرانیان) در برابر نیروهای بدی(تورانیان) است.

در توضیحی دیگر که با معنای کنایی مثل مغایر ولی با مجالس شاهنامه خوانی و نقالی تطابق دارد اشاره به چایی و شیرینی خوری بعد از مجالس شاهنامه خوانی و نقالی  دارد.

تبریک زاد روز کوروش بزرگ

مردم اغلب ، بی انصاف، بی منطق و خود محورند ولی آنان را ببخش....

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش ...

اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش ....

نیکیهای امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش بهترین های خود را به دنیا ببخش.

حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد و در نهایت میبینی که هر انچه هست همواره میان تو و

  خداوند است نه میان تو و مردم ........

کوروش بزرگ

 

7 ابان روز بزرگداشت بزرگترین مرد جهان ، کوروش بزرگ بر تمام مردم ایران زمین تهنیت باد.

روباه شیدایی

روباه شیدایی(نویسنده:محسن سعیدی)

  یکی از محیط بانان منطقه حفاظت شده شیدا (حاشیه زاینده رود)به نام اصغر درخشان چنین روایت کرده است:
 روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند …از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند … تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند …اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند …اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود …     حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!
آری … روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است …روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.

غم نامه شیر علیمردان بختیاری

اینجا زاگرس است در سالندکوه،اگر عقابی بخواهد برفراز اسمان پرواز کند باید پرهایش را باج دهد(پیغام شیر علیمردان خان بختیاری به رضاشاه)

درسپیده دم یکی از روزهای اسفند 1313 حیاط زندان قصر فضای غم انگیزی بخود گرفته بود.در وسط سنگ فرش حیاط چوبه داری دیده می شد.که در فاصله معینی تعدادی نظامی مسلح در حالیکه تفنگهای خود رااماده شلیک می کردند جهت اجرای ماموریت مرگباری صف کشیده بودند.محکوم به مرگ که کسی جز علیمردان خان بختیاری نبود در حالیکه به تعبیر بزرگ علوی جامه ای زیبا بر تن کرده و سر و رویی اراسته داشت با گامهای بلند و استوار حلاج وار بدون انکه ذره ئی ترس در وجودش داشته باشد به قتلگاه نزدیک می شد و در حقیقت او می رفت تا شهادت مظلومانه ی خود را بر صحیفه ی ر‍ژیم دیکتاتوری رقم زند.
سید جعفر پیشه وری از قول یکی از زندانبانان که شاهد اعدام ان سر کرده دلیر بختیاری بود می نویسد: در اخرین لحظاتی که میخواستند وی را به چوبه دار ببندند کلاه پهلوی خود را به نشان نفرت از رژیم پهلوی مچاله کرد و دور انداخت و صدای رسایش که می گفت زنده باد ایران و ازادی با صفیر چند گلوله خاموش شد و لحظاتی بعد جسد بیجان مردی که دلی چون شیر و عزمی پولادین داشت و در میدان های جنگ هیچ رزمنده ای پشت او را ندیده بود دمر بپای چوبه دار بر زمین در غلطید.
نسیم صبحگاهی پیکر بخون خفته سر کرده دلیر بختیاری را نوازش می داد.افتاب از پشت قله بلند سفید پوش دماوند در میان هاله رقیقی که رنگ زردفامش را به سرخی متمایل کرده و گویی رخسارش را با خونگرم روی سنگفرش حیاط زندان قصر خضاب بسته اند با طمانینه و وقار گردن میکشید و میخواست با ان چهره ی خون بسته صحنه جنایت خونینی را که بدست دژخیمان ایرم ساعاتی پیش در تاریکی شب بوقوع پیوسته بود برملا سازد.
اعدام مظلومانه علیمردان خان بختیاری به همان اندازه که در محوطه ی کوچک زندان قصر تاثر زندانان را بر انگیخت به همان اندازه هم در قلمرو بختیاری و مناطق همجوار تاثیر عمیقی بر جای گذاشت.
مردان جامه دریدند و دیرک بهونها را پایین کشیدند زنها موی بریدند و مویه کردند شعرا در رثا. او مرثیه ها سرودند و اهنگ سازان ترانه شیر علیمردان را ساختند و هنوز هم که هفتاد سال از مرگ ان سردار رشید بختیاری می گذرد چوپانان در دشتهای سرسبز بختیاری و زنان در کنار چشمه ساران هنگام شستن لباس ویا پر کردن مشکهای اب و مردان در اجتماع شبانه ی خود در زیر سیاه چادر ها هر وقت فرصتی بدست می اورند با صدای خوش و حزن انگیز و گاهی هم با اهنگ موزون نی بیاد ان رادمرد دلیر می خوانند.

تفنگ علیمردون هم باز صداکرد /سرهنگ کله پوستی هنگ بلا کرد
تفنگ علیمردون هم باز قُرُمنید /سرهنگ کله پوستی چادر رُمنید
بی عروس کل ازنه کل بُساکی/ سنگران خین گرد تا کِفت خاکی
بی عروس تو کل بزن کل بساکی/ تفنگچی ز مم صالح سوار ز راکی

فرمول ریاضی عشق

یک ریاضیدان اسپانیایی معادله ای ریاضی را ارائه کرده است که به کمک آن می توان در خصوص دوام عشق توضیح داد.

"خوزه مانوئل ری" از دپارتمان آنالیز اقتصادی دانشگاه مادرید این معادله ریاضی را ابداع کرده است.

به اعتقاد این ریاضیدان، برای درک دلایلی که بسیاری از زوجها را وادار به جدایی می کند و یا باعث می شود که از یک عشق ابدی بهره مند شوند به یک مدل ریاضی نیاز است.

این دانشمند، فرمول خود را "قانون دوم ترمودینامیک کاربردی برای واکنشهای احساسی" نامگذاری کرده و اظهار داشته است که یک اتحاد برای حفظ بقا به طور مداوم از انرژی تغذیه می کند و این معادله و مدل ریاضی می تواند به خوبی دینامیک موفقیت و عدم موفقیت عشق را توضیح دهد و به زوجین کمک کند که برای قلمرو احساسی خود نقطه متعادل را پیدا کنند.

این معادله ریاضی عبارت از: تو+ او - انرژی = انحلال عشق.

این فرمول ریاضی نشان می دهد که با حذف انرژی لازم برای تغذیه عشق، زندگی زوج به نتایج غم انگیزی منجر می شود.