از خردمندی پرسیدند.....
از خردمندی پرسیدند :چگونه توانستی زندگی خود را بر پاکی بنا کنی؟
چرا این قدر آرامی؟
چه چیز سبب می شود که هیچ گاه خسته نشوی؟
چگونه است که دچار وسوسه نمی شوی؟
گفت :بعد از سال ها مطالعه و تجربه زندگی خود را بر پنج اصل بنا نهادم:
-دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم.
-دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم.
-دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم.
- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم.
-دانستم نه نیکی و نه بدی گم نمی شوند و هر نیکی و بدی سرانجام به صاحب خود باز می گردد،پس بر نیکی های خود افزودم و از بدی ها دوری گزیدم.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۱ ساعت 13:39 توسط ابواسحاق بختياري
|
چون در قدیم الایام این روستا پوشیده از جنگل های فراوان بوده و ضمن اینکه باغهای فراوان داشت این منطقه را باغسو (باغستان) گفته اند که در طی زمان به باساقی (امروزه در بین مردم منطقه و خود اهالی روستا این نام رایج است) و نهایتا ابواسحاق تبدیل شده است.