صدای "بار و بور گله گا" بلند می شود کاسه صبر گاوها لبریز شد تا این که "گاپون" می آید و با فریادهای "ووهَه ووهَه" گله گا را پیش می اندازد و خود در پس .

در پایین دست روستا چند پسر بچه گونی به دست و با ذوق و شوق فراوان به دنبال "تپاله" می گردند تا مادران با سوخت آن ها "نون تیری" بپزند و با دودآن ها "پَشقه شوها" را فراری دهند.

آن طرف دیگر صدای "گاله" بلند می شود گمان می رود که "مات گندم" به سر رسیده و "پُهلک "دوار "دروگر "بر پا شده است.

در دور دست چند پسر بچه پیداست که قصد "انجیر رفتن" دارند و ذهن آن ها مدام درگیر کشیدن نقشه های پیاپی است ،نقشه فرار از گزند "گُرز جمشید وار" چوپانان و راهزنی بی دریغ آن ها و گرفتن تمام و کمال انجیرها.

از بلندای کوه کمانه کاروانی با بارهای "گینه شِلال "بر پشت خران در حال پیشی گرفتن از یکدیگر هستند ناگهان  خری به "تُر" می افتد و خری سودای "سُر" در سر می پروراند.

جلوی ایوان ها مالامال "گینه" شده است و زنان دیگر خیالشان راحت شده که "تَشِ چاله هاشان "سرد نمی شود و بوی "گِوِری" و" مُشتَک" در خانه دوباره به راه می افتد.

در راه باریک رو مدرسه چند دانش آموز در حال "گپ" زدن هستند که ناگهان صدای "خِر و دِر" سگی به گوش می رسد کیف را می گذارند و جان را بر می دارند و الفرار،اما این ماجرا به خوبی و خوشی تمام نمی شود و نقش دندان های سگ بر بدن بخت برگشته ای می مانَد.

صدای مادری سکوت خانه را به هم می ریزد:"درد بچیل مردم زی وِت"،او در حال "پرُ پکان" سر دختر است و با پیدا کردن هر "شش" ناخن ها به کار می افتند و قتل عام" شش" ها شروع می شود!

"بردِ سُمه سه پِهسون      کُفه کُرُمه تو بِهسون" این زمزمه های تکراری یک مادر است که پس از هر بار تکرار بچه را از درون "سُمه ای" که  بین سه دهانه "اِشکَفت "وجود دارد می گذراند و امیدوار به رحمت الهی است که هر چه زودتر بیماری فرزندش بهبود یابد.