میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
دلداده ای به در خانه یار محبوبش آمد.یار گفتش تو کیستی؟
گفتا که :"من".
گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خانی مقام خام نیست.
یار چون لفظ "من" از دلداه بشنید دریافت که هنوز بین او ودلداده ،من و تویی وجود دارد.
به او گفت:برو که هنوز خامی و چنین خواصی مقام تو نیست.
دلداده رفت و سالی را در سفر گذراند ،و خامی اش به پختگی مبدل گشت و بازگشت.به در خانه یار محبوبش آمد و به صد ترس و با ادب حلقه بر در کوفت .
یار بانگ زد کیستی؟
گفت:"توهستم!"
او تا چنین پاسخی از دلداه شنید ،گفت:
اکنون چون منی، ای من درا
نیست گنجایش دومن ،در یک سرا
برگرفته از کتاب "عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی"
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 19:38 توسط ابواسحاق بختياري
|
چون در قدیم الایام این روستا پوشیده از جنگل های فراوان بوده و ضمن اینکه باغهای فراوان داشت این منطقه را باغسو (باغستان) گفته اند که در طی زمان به باساقی (امروزه در بین مردم منطقه و خود اهالی روستا این نام رایج است) و نهایتا ابواسحاق تبدیل شده است.