لر بختیاری(حتما بخوانید!!!)

در یکی از نوشتارهای پیشین مطلبی پیرامون "لر یا بختیاری!" نوشته شد که ظاهرا بعضی از خوانندگان دلایل مطرح شده  را ناکافی پنداشتندو عده ای دیگر انگشت "واحسرتا و وا اسفا !!" به دهان گرفتند و قرار است که سکوت اختیار کنند!!

هر کس بسته به نوع نگاهش به یک پدیده می تواند یک حقیقت را اثبات نماید:

یک ریاضی دان در تساوی 0=1 خدا را اثبات می کند ،یک مهندس برق در حرکت الکترون ها به وجود خدا پی می برد و یک پزشک در کالبدشکافی بدن انسان.

ما هم در شعر و موسیقی برخاسته از ایل ،لر بودن بختیاری ها را ثابت نمودیم ،مایه تعجب است و افسوس؟!!!

به قول شاعر :"گر می نخوری طعنه مزن مستانرا".

ما لر بودن بختیاری ها را اثبات می کنیم و شما منتقد گرامی  اگر می توانید لر نبودنشان را!.

حال که شعر برخاسته از متن ایل نمی تواند دلیل خوبی برای این اثبات باشد ،از شعر می گذریم به سراغ کتب نثر می رویم.

 نخست به سراغ کتاب "تاریخ بختیاری" نوشته علی قلی خان سردار اسعد بختیاری می رویم:

در صفحه52 این کتاب چنین می خوانیم:

ایل بختیاری را لر می گویند ،به طریقی که ذکر شد این طایفه از منشعبات لر بزرگ می باشد و زبان و اخلاق و عادتشان با اهالی لرستان افتراقی ندارد.

صاحب زُبده التواریخ نویسد:که لر را بدان جهت لر گویند که در ولایت مانرود قریه ای است موسوم به "کرد" و در آن حدود در بندی است که آن را به زبان لری "کول"خوانند و در آن دربند موضعی است که آن را "لر" خوانند،چون اصل این جماعت از آن موضع برخاسته شده ،لران نامیده شدند.

در صفحه335 از همین کتاب(تاریخ بختیاری) می خوانیم:

روزی در جنگی سخت شاه اسماعیل محتاج به امداد بود و نزدیک بود به کلی مغلوب و منکوب شود ،ناگاه جمعی از سواران بختیاری بر دشمن حمله ای سخت آورده و آن ها را هزیمت دادند ،پادشاه از این اقدام سخت خوشحال شد و گفت :"امروز بخت با من یار گشت"

از آن روز ایل مزبور موسوم به بختیاری شدند.

در هیچ جای این کتاب، سردار اسعد هیچ گاه  بختیاری ها را از لرها جدا ندانست ،این در حالیست که خود یکی از مشهورترین چهره های بختیاری و مشروطیت  است.حال بعضی  چگونه خود را جدا می دانند، ما نیز مانده ایم!

حال به سراغ جواد صفی نژاد می رویم و کتاب" لرهای ایران":

ولایت وسیع و عریض لرستان در سال 30ه.ق دارای دو حاکم بود که باهم برادر بودند برادر بزرگتر به نام "بدر" بر قسمت شرقی لرستان حکومت می کرد و برادر کوچک به نام "منصور" بر قسمت غربی لرستان فرمانروایی داشت.

از این زمان به بعد قلمرو حکومتی برادر بزرگ تر را" لر بزرگ" و قلمرو حکومتی برادر کوچکتر را "لرکوچک" خواندند(لرهای ایران،جواد صفی نژاد،ص57).

در ادامه می نویسد :لر بزرگ وسعتی حدود 75000کیلومتر مربع در چهار منطقه مستقل جغرافیایی سکونت دارند که شامل حدود 61درصد پهنه لر نشینان کشور می باشد ،لرهای ساکن در این منطقه که همگی لر زبان و مسلمان و شیعه هستند به چهار دسته بزرگ تقسیم میشوند:لرهای بختیاری،لرهای کهگلویه،لرهای ممسنی،لرهای حیات داودی.

از نوشته های این کتاب ها پر پیداست که بختیاری ها لر هستند و از شاخه لر بزرگ.

بر طبل میان تهی کوفتن و افسوس خوردن و بختیاری پنداشتن خویش و لر ندانستن خود ، فقط تنگ آمدن در قافیه است.

این جدایی  بین لرو بختیاری حربه ای حساب شده است  که باعث شده ما چشم و گوش بربندیم و بختیاری را از لر جدا بدانیم ،به جای اینکه در معنا بمانیم بهتر است به  معنانویس بیندیشیم و خود را بیهوده محصور قفس جدایی نکنیم ،ما چه بخواهیم چه نخواهیم لرتبار هستیم و پنداشتن اینکه ما فقط بختیاری هستیم و از لرها جدا هستیم سرابی بیش نیست ! که خود مسبب نشناختن بیغوله از شاهراه در تیه گمراهیست.